طبیعت و آرامش بی وصفش

طبیعت و آرامش بی وصفش

صدای پرندگان سرمست در دور دست

آوای سارها،چکاوک ها،مرغ مینا

جنگل مه گرفته ی بی قرار

غرور درختان ،سرو و کاج و افرا

اکسیژن خالص از جنس خداوند

جانی دوباره میبخشد بر کالبد نحیفت

در خودت گم میشوی، محو میشوی

در بوم بی نظیر و پر از راز طبیعت...

سحر کرمی

اگه سنگم، اگه آهن، اگه از جنس سیاهی

اگه سنگم، اگه آهن، اگه از جنس سیاهی
اگه از فرصت فریاد واسه من نمونده آهی
واسه اینه که یه روزی توغروب سرنوشتم
با یه خط بچگونه اسمتو تو دل نوشتم
ولی تو با یه غرور سرد وبی معنی ومبهم
خط زدی دفتر شعرو توی لحظه های قلبم
رفتی بی مهر ونوازش روی قلبم پاگذاشتی
منو تو دل خیابون بی تفاوت جاگذاشتی.....


رضا ورمزیار

این قلب ، شکسته، آرزو بی معنی است

این قلب ، شکسته، آرزو بی معنی است
دلداری و بحث و گفتگو، بی معنی است
در حالت دل شکستگی و افسوس
درمان و بخیه و رفو، بی معنی است
ایمان مرا به دست یغما دادند
اینگونه فریضه و وضو بی معنی است
آن حرمت و مرز و احترام مردم
بشکسته وصول آبرو بی معنی است
خاک و گِل خانه‌ ی وجود انسان
غارت شده‌ حفر و کند و کو بی معنی است
عمری به نوای ناله مُردیم،بدان
آواز و شبانه های قو بی معنی است
هر لحظه که‌ بگذرد، عزیزم بگذشت
اینگونه سراغ و جستجو بی معنی است
این گریه ی بیهوده و این ماتم و اشک
در پای شکستن سبو بی معنی است
برخیز سعید و خرمی از سر گیر
دلسردی و یأس، مو بمو بی معنی است

سعید آریا

بی توای شمع دل افروز چه ها باید کرد...

بی توای شمع دل افروز چه ها باید کرد...

بهر ماند و نرفتن دعا باید کرد..

تو بمان تا که بماند دل من باتو جوان..
.
گر که رفتی همه دنیا رها باید کرد...


من نخوام که ببینم برمن نیست توی..

گر نباشی همی خیش فنا باید کرد ...

پیش رویت نکنم اخم بخندم جانا...

گریه نیمه شبان را به خفا باید کرد...

دله سلطان.. به قدوم تو منور باشد..

خیمی دل به قدوم تو بنا باید کرد...


رسول مجیری

مرا زیاد ببوس

مرا زیاد ببوس
تا از صدای بوسه هایت آهنگی بسازم
برای روزهای دلتنگیم.

مرضیه پورجمالی

چه حسی آن هنگام

چه حسی آن هنگام
بر وجودم
چنگ می‌زند
که در آرامش قرارگاه نگاهت
بی وقفه
بی قرارم


محمدجلائی

نگاهت زیبا که شد

نگاهت
زیبا که شد
دنیای پیش رو
آرزوهای زیبایت می‌شود
نه ازدحامِ دردهایت...


مریم‌کرمی صبا

یا اهل این دیاری یا بی‌نشان‌تر از من

یا اهل این دیاری یا بی‌نشان‌تر از من
یا از قبیله‌ایی دور تنها جوان‌تر از من
در عمق چشمهایت موجی از آشنائیست
در من حلول کردی ای خسته‌جان‌تر از من
در کارگاه هـــستی کـــم اتفاق اٌفـــتد
یک جان دو تن بگیرد تا جاودان‌تر از من
بخشی از آنچه دیدی صددرصدش مجازی
اما حقیقتی هست حتما عیان‌تر از من
این راه می رود تا آنسوی آفرینش
حیف است مانده باشی بی‌خانمان‌تر از من
دست مرا بگــــیر و از خستگی بیاموز
این رسم مهتری بود ای پهلوان‌تر از من
با قول رستگاری این خنده‌ها دروغین
آیا نباشد اینجا یک شادمان‌تر از من؟
این جنگ‌ها خیالیست هرگز مباد تکرار
حاشا نبینمت چون خرد استخوان‌تر از من

حمیدرضامیرمعزی

در پی دوای درد بی درمان دوری ز دلدار

در پی دوای درد بی درمان دوری ز دلدار
خویش به رویا زد تا نگرد صورت رعنا را

دید آن دلباخته دیوانه، رخسار دلربا را
زین پس شد کارش سیر رویاها

گر کند مجنون، درد عشق خویش را درمان
نه ماند درد و نه درمان و نه دل و دلدار

دلشاد ز درد بی دوای دل دیوانه خویش
که جای مانده دل در دل دلدار خویش


اسماعیل عیسی زاده