حسین (ع) به بیداری ما آمده است

عُرفِ دینی، نه خطا، ضربه به سر گر قمه ای
پس نگیرم سخن ام ... کامی اگر مغز گرفت!

این غریبانه ترین مرگ
که در دامن ششماهه نشست ...

حسین (ع)
به بیداری ما آمده است

هر که بیدار نشد
بیمار است ...

محمد کریم زاده نیستانک

در کنج دلم باز غمی خانه گرفته

در کنج دلم باز غمی خانه گرفته
آرام پس گریه ی من شانه گرفته

اندوه در این خـــــانه ی غم باز
از شوق مرادش ره دیوانه گرفته

بر گوشه ی دل سر نهد از ترس جـــدایی
چشم تر من دیده ی مســــتانه گرفـتـه


دل در هوسی بود و من آشفته و بیتاب
غم در دل ما شــــور جــانانه گرفـــــته

امید وصالی که زشوقش شده ام مست
یک باره ز اندوه ره مـــــــیخانه گرفـته

ما را چه به این دل خوشیه باده نشینان
کین درد ز ما خـــانه و کاشــــانه گرفته

ما در هوس یار از این خـــانه گذشتیم
یار از غم ما ره این خــــانه گرفـــــته

حسین حصاری

در عزای تو حسین

در عزای تو حسین
هر شب نوا از کوچه ها میشنوم
از کوچه های کربلا میشنوم
در کوچه های بی کسی میشنوم
از خیمه ها نوای عباس و حسین
نوحه دشت نینوا
شب محرم شد و بر تن شیعیان جامه سیاه
کرده حسین بر زائران کربلا
دیدم حسین بن علی شاه شهیدان و ولی

نوحه خوان کربلا
دیدم جوانمرد و رشید
آن علمدار شهید
عباس یل ام البنین
پور رعنا پسر شیر خدا حیدر کرار علی
میشنیدم یا حسین از عزاخانه حسین
سینه و طبل و زنجیر
میشنوم ز شمشیر
میشنیدم این نوا از عاشقان اوصیا
امشب شب قتل جوانان حسین
امشب همه گریان طفلان حسین
میشنیدم این نوا از گوشه آن جگرِ سوخته ها
صبح فردا بدنش زیر سُم اسبان است
مکن ای صبح طلوع....
یا حسین...
یا حسین اشک من با دیدگانم آشناست
در غم مولا حسین جان آشنای بی صداست
هر شب من این نوحه را میشنوم
شهید حسین
غریب حسین
شهید دشت کربلا
حسین حسین حسین حسین
گریه بر مولا حسین
شفاعت روز جزاست
اشک گلگون را ببین بر گونه های این غریبت
یا حسین...

مهندس امین تقوی

به انتظار آمدن قیامت نشسته ام

به انتظار آمدن قیامت نشسته ام
چقدر زیباست
لحظه برانگیخته شدن انسان
و من با شوق و ذوق فراوان
به دنبال مادرم می گردم
تا ببینمش و درآغوش بگیرمش

محمود مظفری

هیچ عشقی در غبار غم زل نمیزند

هیچ عشقی
در غبار غم زل نمیزند
فقط خفه میشود...

در شهر من
دستان ِ شب ِ تار را
یکی یکی شمردم‌
خالی از روز بود...

و تهی از ابعاد ِ روشنی
اما پر از برف بود
که نفس های آخر را
می کشید ...

نفس هایی که روزی
بیصدا فریاد می زد...
و
یک قصه را سربسته
به آغوش زمین
می سپرد
تا در آرامش بخوابد....!!!


محبوبه برونی

ورای پرده اشکم، هنوز دیده به راهت

ورای پرده اشکم، هنوز دیده به راهت
زمان به انتظار نشسته، زمین نشسته به راهت
ء
فضای فاصله صد آه ، فضای فاصله صد کوه
روا نبود که باشم ، میان این همه اندوه
ء
عجب نباشد اگر دل، به آه و ناله نشیند
مثال من که تواند؟، به باغ و لاله نشیند
ء
از این همه غم دوری، از این همه غم غربت
نصیب من شده آه و، نصیب تو همه فرقت
ء
رسیده قصه به پایان، هزار شب نرسیدی
کلاغ قصه به منزل، رسید و تو نرسیدی
ء
نشسته ام من و این دل ، هنوز دیده براهم
یکی به راه نشسته، یکی به آب نشسته
ء
رسیده قصه به پایان، هزار شب نرسیدی
امید در دلم آیا ، رسی در این شب آخر


فریدون قربانی

سرِ کلافِ این زندگی

سرِ کلافِ این زندگی
خیلی وقت است که گمشده...
آنقدر از گنجشکها خواندیم
که یادمان رفت
گربه های کلافه
عاشقِ بازی با کلاف نیستند.
آنها هم
گمشده ای دارند
شاید...


علی رضا عزتی