هر آنچه که ما را مجذوب می‌ کند

هر آنچه که ما را
مجذوب می‌ کند
ریشه اش در قلبمان است...

وقتی مرتکب جنایت شدند عدالت را اختراع کردند

وقتی مرتکب جنایت شدند عدالت را اختراع کردند
و بعد برای حفظ عدل کتاب های قطوری نوشتند و اسمشان را قانون گذاشتند
سپس برای اجرای قانون گیوتین را برپا کردند !!!

براى هیچکس، هیچگاه‌ ممکن نیست

براى هیچکس، هیچگاه‌ ممکن نیست
در غم و شادى دیگران شریک شود
حتى ممکن نیست که آنرا درک کند
آدمها نفوذ ناپذیرند و ذهنها ارتباط ناپذیر.
در عشق،دوستى و هر پیوند دیگرى،
هر طرفى براى طرف دیگر بیگانه اى ست مرموز...
انسان چه در خانه، چه‌ در میان دوستان و چه در محیط کار،
هــیچگاه نمى تواند به‌ چیزى جز تنهایى مشترک
که نصیب همه‌ى آدمیان اسـت، دست یابد.
نارسایى زبـان مانع هـرگونه ارتباط حقیقى است...

عزیز وطن غریب وطن بی نوا وطن

در هیچکس همت و دین و ثبات نیست
جان کندن است زندگی ما حیات نیست

از هیچ سمت راه گریز و نجات نیست
ای خاک تو جواهر و لعل و طلا وطن

تهرانیان همه گرفتار مصیبتند
گیلانیان همه بر زوال و وحشتند
تبریزیان گرفتار محنتند
از بهر مرد و زن شده محنت سرا وطن

عزیز وطن بی نوا وطن
آن عقربی که بر وطن افتاد
آن خائنین ستمگر و جلاد حاضرند
آن مهر و دفتر اسناد حاضر است
کردند بر تو ناخلفان ظلمها وطن

عزیز وطن غریب وطن بی نوا وطن

متافیزیک عشق

‍ هر مرتبهٔ عشق هر چند هم که متعالی به نظر برسد،
یکسره از غریزهٔ جنسی بر می‌خیزد؛
در واقع عشق مطلقا همان غریزه جنسی ست
منتها در شکلی سرکش‌تر‌.

گر مرا ببوسی

گر مرا ببوسی
و اگر من چشم در چشم تو شوم
می ترسم از ویرانی ام
نگاه تو چون شراره ای است
که ناگهان
شعله ور می شوند
و من
به زندگانی بلند گل سرخی فکر می کنم
که بی هیچ تشویشی
در انتظار جاودانگی ست

"آلدا مرینی"
مترجم: اعظم کمالی

صدایت می کنم آقا

صدایت می کنم آقا
جوابم می دهی جانم !

نمی دانی که با این حس
نفس در سینه می ایستد...


"بارانا حسینی"

من هم راه پدرم را می‌پسندم

من هم راه پدرم را می‌پسندم
وقتی قدم‌رو رژه رفت وسط گله‌ی دکترها
با موهای سفیدتر از روپوش پزشکی – مثل نره گوریل سالخورده‌ای
با هیبت نقره‌ای
البته رفتار دکترها با پدرم همیشه محترم بود
آن‌ها گفتند قربان ما برای شما چیزی آوردیم
تشخیصی عین واقع
ما دو بیماری برایتان داریم
پارانوئید از نوع شیزو فرنیک
و هپاتیت مزمن ب، عالیجناب
پدرم گفت بسیار عالی!
من هردو را می‌پذیرم
هر دو تشخیص را از لیست پیشنهادی شما برمی‌دارم
بعد با ۴۲ درجه تب شدید روی پاشنه پا دور خودش چرخید.
با سری خم بین شانه‌های آویزان
و لب‌های ورم‌کرده از تبخال
در دستش پلاستیک قرص‌های خیالی
به شکل و رنگ‌های مختلف

اگر شق و صاف راه می‌رفت؛ ظاهرش جه مضحک بود
اما پدرم اصلاً دلقک نبود
و همیشه محترم در چشم دیگران

اینجا از فاصله دور به او نگاه می‌کنم
و لبخندی از غرور روی لبم نشسته.

Slovenia – Stanka Hrastelj
استانکا هرستلژ
آزیتا قهرمان,

برای بهتر دیدن زمین

برای بهتر دیدن زمین
باید کمی از آن فاصله گرفت .