یک دوست خوب

اگه تو‌ زندگیت بتونی فقط یک دوست خوب پیدا کنی، خیلی ثروتمندی .
و اگه اون دوست، همسرت باشه خیلی خوشبختی .

آه، ای شباهت دور!

آه، ای شباهت دور!
ای چشم های مغرور!
این روزها که جرأت دیوانگی کم است 
بگذار باز هم به تو برگردم!
بگذار دست کم 
گاهی تو را به خواب ببینم!
بگذار در خیال تو باشم!
بگذار ...
بگذریم!
این روزها
خیلی برای گریه دلم تنگ است!

#قیصر_امین_پور

تا نهادم پای در وحشت‌سرای روزگار

تا نهادم پای در وحشت‌سرای روزگار
عمر من در فکر آزادی چو زندانی گذشت

در یاد منی حاجت باغ و چمنم نیست

جایی که تو باشی خبر از خویشتنم نیست

اشکم که به دنبال تو آواره ی شوقم

یارای سفر با تو و رای وطنم نیست

شفیعی کدکنی

میان من و تو فاصله ای نیست

میان من و تو فاصله ای نیست
میان من و تو تنها پرنده ای ست
که دو آشیانه دارد

" محمّدرضا عبدالملکیان "

می‌توانم نگه دارم دستی دیگر را ؛

می‌توانم نگه دارم دستی دیگر را ؛
چرا که کسی دست مرا گرفته است ،
به زندگی پیوندم داده است .

" مارگوت بیکل "

ای مهربان،

ای مهربان،
امروز هوا گرفته و ابری‌ست، عیناً دلم.
این اضطراب همیشگی مرا رها نمی‌کند.
چه کم دارم؟ تو بگو...

مرا بازگردان به آنجا که بوده ام

مرا بازگردان به آنجا که بوده ام
پیش از دیدارت !
سپس سفر کن ..

هر نامه را به نام و به عنوان هرکه بود

هر نامه را به نام و به عنوان هرکه بود
تنها به شوق از تو نوشتن قلم زدم
تا عشق چون نسیم به خاکسترم وزد
شک از تو وام کردم و در باورم زدم...

در کوی محبت به وفایی نرسیدیم

در کوی محبت به وفایی نرسیدیم
رفتیم ازین راه و به جایی نرسیدیم
هر چند که در اوج طلب هستی ما سوخت
چون شعله به معراج فنایی نرسیدیم

با آن همه
آشفتگی و حسرت پرواز
چون گرد پریشان به هوایی نرسیدیم
گشتیم تهی از خود و در سیر مقامات
چون نای درین ره به نوایی نرسیدیم

بی مهری او بود که چون غنچه ی پاییز
هرگز به دم عقده گشایی نرسیدیم
ای خضر جنون ! رهبر ما شو که در این راه
رفتیم و سرانجام
به جایی نرسیدیم

شفیعی کدکنی