این کوزه چو من عاشق زاری بوده است

این کوزه چو من عاشق زاری بوده است

در بندِ سر زلفِ نگاری بوده است!

این دسته که بر گردن او می بینی

دستی است که در گردن یاری بوده است!

 

"خیام"

تنهایی یعنی من..

تنهایی

یعنی من،

وقتی روزها، دست در گردنِ خورشید می اندازی

و در روشناییِ جهان سهم داری!

تنهایی

یعنی تو،

وقتی شب ها هم آغوشِ ماه می شوم

و در تاریکیِ جهان دست دارم!

 

"نسترن وثوقی"

من درد مشترکم

قصه نیستم که بگویی

نغمه نیستم که بخوانی

صدا نیستم که بشنوی

یا چیزی چنان که ببینی

یا چیزی چنان که بدانی

من درد مشترکم

مرا فریاد کن ...  

 

"احمد شاملو"

و من، شاخه ی نزدیک!

در نهفته ترین باغ ها، دستم میوه چید

و اینک، شاخه ی نزدیک!

                                از سر انگشتم پروا مکن.

بی تابی انگشتانم شور ربایش نیست،

                                         عطش آشنایی است.

درخشش میوه! درخشان تر

وسوسه ی چیدن در فراموشی دستم پوسید

دورترین آب

           ریزش خود را به راهم فشاند

پنهان ترین سنگ

             سایه اش را به پایم ریخت.

و من، شاخه ی نزدیک!

از آب گذشتم، از سایه بدر رفتم

رفتم، غرورم را بر ستیغ عقاب – آشیان شکستم

و اینک، در خمیدگی فروتنی، به پای تو مانده ام.

خم شو، شاخه ی نزدیک!

سهراب سپهری

ای آنکه مرا بسته‌ی صد دام کنی

ای آنکه مرا بسته‌ی صد دام کنی

گوئی که برو در شب و پیغام کنی

گر من بروم، تو با که آرام کنی

همنام من ای دوست، که را نام کنی

 

"مولانا"

شاعری که نشانی ات را نداشت

شاعری که نشانی ات را نداشت

شعرهایش را

به پیراهن باد سنجاق کرده است

کاش امشب

پنجره ی اتاقت

باز مانده باشد!

"بهرام محمودی"

عطرهای تو در باران

عطرهای تو در باران
مرا آسوده نمی‌گذارند
پس
بازآی در این فصل بی‌باران.

اقرار می‌کنم:
تورا دوست داشتم

احمدرضا احمدی

من زخم های بی نظیری به تن دارم..

من ..
زخم‌های بی‌نظیری بـه تن دارم
تو ..
مهربان‌ترین‌شان بودی
عمیق‌ترین‌شان
عزیزترین شــان ..

بعــد از تــو آدمهــا
تنهــا خــراش‌هــای کــوچکــی بــودنــد بــر پــوستــم
کــه هیــچ‌کــدام‌شــان بــه پــای تــو نــرسیــدنــد
بــه قلبــم نــرسیــدنــد .
.



{ رویا شاه حسین زاده }

امروز جهان تعطیل است

امروز جهان تعطیل است
تو اما فکر می‌کنی
این یک پنجشنبه معمولی است
و تمام مردم دنیا با تو هم عقیده‌اند
حق با شماست
اتفاق مهمی نیفتاده است ..
من برای تو
دل‌تنگم
همین !
{ راضیه بهرامی }

من قولِ تو را به تمامِ شهر داده بودم

من قولِ تو را به تمامِ شهر داده بودم
به تمام کوچه های بن بست
به تمام سنگفرشهای خیس
به تمام چترهای بسته
به تمام کافه های دنج

اما حالا که فنجان ها
از من نا امید شده اند
باور میکنم
از اول هم کافه چی
قولِ تو را

به قهوه ی دیگری داده بود !


" سمانه سوادی "