تو نوری، در دلم شوری، گلستانی و بارانی

تو نوری، در دلم شوری، گلستانی و بارانی

و چشمان تو می بارند، شعرم را که می خوانی


"امیر طاهری"

بی تو می رفتم،

می رفتم،

تنها،

تنها...
و صبوری مرا
کوه تحسین می کرد...

 

"حمید مصدق"

با من حرف بزن

با من حرف بزن
که روزگارم نه که نمی گذرد
که تمام دنیای من بی تو جمعه می گذرد.

امیر_وجود

همیشه فکرم مشغول این بود که

همیشه فکرم مشغول این بود که چرا آدم های جدید برایمان حکم نوبرانه را دارند
حس میکنیم اگر رابطه خاص برقرار نکنیم عقب می مانیم.
در برابر آدم های جدید مهربانیم، مودبیم، متمدنیم، شوخی می کنیم.
اما خانواده یمان ما را یک آدم بد خلقِ نچسب می دانند!
همیشه برای تازه ها خودِ بهترمانیم
در حالی که کهنه ترها هوایمان را بیشتر دارند..

(مریم قهرمانلو)

چون در گذرم بباده شویید مرا

چون در گذرم بباده شویید مرا
تلقین زشراب و جام گویید مرا
خواهید به روز حشر یابید مرا
از خاک در میکده جویید مرا

خیام

در خرابات آی اگر در سر نداری داوری

در خرابات آی اگر در سر نداری داوری
با حریفان نرد باز و باده خور در کافری
کافری اسلام باشد گر نجویی عیب باز
این سخن کی گنجد اندر سمع مردم سر سری
تا تو باشی او نباشد رنج خود ضایع مکن
هر کجا خود را ببینی همچو حلقه بر دری
در گذر از گفت و گوی و بر شکن از جست و جو
تا دمی در صحبت مردان ز جانان بر خوری
این جهان و آن جهان اسم ست و تو موقوف آن
چون ز هر دو بر گذشتی عاشقان را سروری

نظامی

صدایت می کنم از پشتِ حنجره یک قناری

صدایت می کنم

از پشتِ حنجره یک قناری

از بال های یک پرستو

منتظر می مانم

چشمانت را

بدوزی به نگاهم

روباه وکلاغ

کلاغــــی به شاخــی شده جای گـــیر -------- به منـــــــــــقار بگرفته قــدری پنیر

یکـــی روبـــهی بــوی طــــعمـه شنــید--------به پیــــش آمـــــــد و مدح او برگزید

بگـــفتا ســـــــــلام ای کلاغ قــــــشنگ--------که آیی مرا در نظر شـــــوخ وشنگ

اگــــر راســـــــتی بـــــــــــود آوای ِتـــو--------به مانـــــند پـــــــــرهای زیبای تــو

در این جـــنگل انــدر ســـــــــــمندر بُدی--------براین مــــرغ ها جـمله سرور بُدی

ز تـــعریفِ روباه شـــــــد زاغ ،شــــــــاد--------ز شــــــــــادی نیاورد خود را به یاد

به آواز کـــــــردن دهــــــــان برگشــــود--------شــــــــکارش بیـــفتاد و روبه ربود

بگفـتا که ای زاغ ایـــن را بـــــــــــــــدان--------که هر کس بُود چرب و شیرین زبان

خـــورد نعمت از دولــتِ آن کــــــــــسی--------که گـــفتِ او گـــــــوشَ دارد بسی

چنان چـــــــون به چــــــربی نطق و بیان--------گــــــرفتم پنیر ِ تــــــــورا از دهان

ای مثل غرور ساده ی آینه فاش

ای مثل غرور ساده ی آینه فاش
کاری نکنی شکستگی آید و کاش
دیدار تو با آینه حرفی دارد
هم با همه باش و هم جدا از همه باش


((ایرج زبردست))

با تمام غصه ها هیچگاه سراسر غم نشدم

با تمام غصه ها
هیچگاه سراسر غم نشدم
و با تمام خوشی ها
هیچگاه سراسر شادی؛
ستاره ها تکه های روز اند
جا مانده در شب
و سایه ها
تکه های شب اند جامانده در روز

((سارا عبدی))