فصلِ طلوعِ عشق وُ کهکشانِ نیلی ست

فصلِ طلوعِ عشق وُ کهکشانِ نیلی ست
وتو نمی دانی
چرا ؟ انگشت هایت
برایِ چیدنِ گُل سرخ گیج می رود

فصلِ شکوهِ گل های اطلسی ست
شکوفه ها شاخۀ شکسته را تکرار می کنند
وَساعتِ دیروزی نمی داند
به رمزِ شب چه بگوید
که سوسویِ چراغ نگفته باشد
به ماهِ رویایی

فصلِ لب سوزِ چایِ پشیمانی ست
و عشق هنوز
سال هایِ بی گناهی را به یادِ تو می آورد
و , رویایِ گُل تنها را
به بی پناهیِ باغ
اما نمی دانی
من از , صدایِ چیدنِ یک گل
چه قدر
دل اَم می گیرد ...


فریدون ناصرخانی

توی آسمان می‌رقصید؛

توی آسمان می‌رقصید؛
پنجره را که بستم
ماه مُرد!

سعید فلاحی

برایم, از عشق بگو,,,

برایم, از عشق بگو,,,
اگرچه سال‌هاست؛
فلشِ کوچه,
بن‌بست را نشان می‌دهد!.

لیلا طیبی

جز خیالت

جز خیالت
چیست تسلی این دل
غربت رفته؟!


سعید فلاحی

آی هجاهای خفته در گلو

آی هجاهای خفته در گلو
برای که!
چه وقت؟
شعر می‌شوید...


سعید فلاحی

آدمی, رنج را , زندگی خواهد کرد.

ساقه ها را
از شاخه جدا کردیم
چُنان که با زمین , بیگانه شدیم

وَ از قلب تپنده ی خاک
ریشه را برکَندیم
تا جایی ,
برای مُردن بنا کنیم

حال
خلاصه ی تمدن
تقدیسِ کشتار است و
بردگی

( آری,
اینچنین بود برادر )
که در گهواره ی تکرار
تاریخ را
نوشتیم

پیش از این
پیامبران گفته بودند
آدمی,
رنج را , زندگی خواهد کرد.


ابوالقاسم کریمی

سکوت

کوچه‌ها,
خیابان‌ها وُ
تمام خانه‌های این شهر
باردار سکوتی سنگین‌اند!

با زمزمه‌ی قدم‌هایت
فارغشان کن.

سعید فلاحی

گر چہ خیال است ولی

گر چہ خیال است ولی
دلـ خوش کرده است که روزی
چشم در چشم او صبح را طلوع کند
نسیم