نمایشگاهی زنده است شهر ما!

نمایشگاهی زنده است
شهر ما!
اما چه سود!
آدم هایش نقاش نیستند!
تابلو اند !

نظربیگی

من اما هنوز در سکوت زنده ام

من اما
هنوز در سکوت زنده ام
و با حرف هایی که به سرم شلیک می شوند
دست و پنجه نرم می کنم
باید شعرم را شروع کنم:
چقدر دلم برای تو تنگ شده...

#آباعابدین

گریز می زنی به کوچه ی تاریک

گریز می زنی به کوچه ی تاریک
گریه نمی کنم
ماه می دود پا به پای تو
غبطه نمی خورم
غرق می شوی
در تراوش مهتاب
هنوز نمرده ام از رشک
من
گیج - گیج
پرت می شوم روی دو پایم واین راه
که گشوده می شود به هزاران عقوبت تاریک
من شوکه می شوم
و طعم بی نظیر رهایی
چه تلخ می دود انتهای زبانم

خبرت هست یکی عاشق چشمان تو است

خبرت هست یکی عاشق چشمان تو است
برده ای دل ز دلش سخت پریشان تو است
هرکه رفت از پیِ او گفت که دیوانه شده
عقل او رفته ز جایش باز خواهان تو است
زده ای تخت در ان قصر خیالش تو ولی
شده ای شاه دلش گوش به فرمان تو است

شب ها که سکوت است و سکوت

شب ها که سکوت است و سکوت
است و سیاهی
آوای تو می خواندم از لابتناهی
آوای تو می آردم از شوق به پرواز
شب ها که سکوت است و سکوت است و سیاهی
امواج نوای تو به من می رسد از دور
دریایی و من تشنه مهر تو چو ماهی
وین شعله که با هر نفسم می جهد از جان
خوش می دهد از گرمی این شوق گواهی

گر تو طالب عشقی، غم دمادمست اینجا

گر تو طالب عشقی، غم دمادمست اینجا

ور نشانه می‌پرسی، رشته سر گمست اینجا

چون درین مقام آیی گوش کن که: در راهت

ز آب چشم مظلومان چاه زمزمست اینجا

چیست جرم ما؟ گویی کز حریف ناهمتا

هر کجا که بنشینی گو کژدمست اینجا

جو فروش مفتی را از نماز و از روزه

رنگ چهرهٔ کاهی بهر گندمست اینجا

گر حریف مایی تو، ما و کنج می‌خانه

ور زعشق می‌پرسی، عشق در خمست اینجا

چونکه بنده فرمانی، پیش حاکم مطلق

سربنه، که هر ساعت صدتحکمست اینجا

همچو دیو بگریزی،چون زمردت پرسم

گر تو مردمی،بالله،خود چه مردمست اینجا

هم بسوزدت روزی، گرچه نیک خامی تو

کین تنور چون پر شد سنگ هیزمست اینجا

اوحدی، ترا از چه نان نمی‌فروشد کس؟

گرنه نام بوبکری با تو در قمت اینجا



اوحدی مراغه ای

هم...سرم باش

هم...سرم باش

هم شانه ام باش

هم آیینه ای که دستی به موهایم کشیده باشی

بامن بگو

بامن بخند

بامن پیر شو عزیز!

زمستان سختی ست

بگذار حرفهایم به کرسی بنشیند!


(مهدی نعمت زاده)

برای آزادی رویاهایم از زندان

برای آزادی رویاهایم از زندان

آمدنت را

سند می گذارم

پیش خواب هایم

بیا و نا امیدشان مکن

اى عشـــــق بزن اســمِ مــــرا خط ، ز کتابت

اى عشـــــق بزن اســمِ مــــرا خط ، ز کتابت

مــــــن بار گــــران بـــودم و او بار سفــــــر بست


زهرا جعفرى جلوه

جوکر: می دونی زخم های صورتم برای چیه؟

جوکر: می دونی زخم های صورتم برای چیه؟
من ﻳﻪ ﻫﻤﺴﺮ ﺩﺍﺷﺘﻢ، ﺯﻳﺒﺎ ﺑﻮﺩ .
ﻗﻤﺎﺭ ﺑﺎﺯی ﻣﻴﮑﺮﺩ ﻭ ﻳﻪ ﻋﺎﻟﻤﻪ بدﻫی ﺑﺎﻻ ﺁﻭﺭﺩﻩ ﺑﻮﺩ
ﻃﻠﺒﮑﺎﺭﺍ ﺻﻮﺭﺗﺸﻮ ﺧﻂ ﺧﻄی ﮐﺮﺩﻥ
ما پوﻟی ﺑﺮﺍی ﺟﺮﺍﺣﻴﺶ ﻧﺪﺍﺷﺘﻴﻢ ،
ﻣﻴﺨﻮﺍﺳﺘﻢ ﺑﺪﻭﻧﻪ ﮐﻪ ﺯﺧﻤﺎﺵ برای من ﺍﻫﻤﻴﺘی ﻧﺪﺍﺭﻩ ،
ﺑﺮﺍی ﻫﻤﻴﻦ ﻳﻪ ﺗﻴﻎ ﮔﺬﺍﺷﺘﻢ ﺗﻮ ﺩﻫﻨﻢ ﻭ
ﺍﻳﻦ ﮐﺎﺭﻭ ﮐﺮﺩﻡ ، ﻣﻴﺪﻭﻧی ﺑﻌﺪﺵ ﭼی ﺷﺪ؟
ﻧﺘﻮﻧﺴﺖ ﺍﻳﻨﺠﻮﺭی منو ﺑﺒﻴﻨﻪ ﻭ ﺗﺮﮐﻢ ﮐﺮﺩ
ﺣﺎﻻ ﻫﻤﻴﺸﻪ ﻣﻴﺨﻨﺪﻡ !