تو نمی دانی

تو نمی دانی
که انار به لب های سرخ ات
حسادت می کند
و نمی شنوی زمزمه های پاییز را
که خنده هایت را دوست دارد

آری
انگار این دریای ناآرام
همچون من
بی قرارِ موج زیبای گیسوان توست...
میان این همه جنجال
مرا به آغوشت بسپار
تا بیش از این
جهان عاشقت نشده...

علیرضا میاحی

در معبر بادهای جهان

در معبر بادهای جهان
با تمام ولگردیشان می نشینم
شاید که
حرفی از تو
به باد گفته باشند


حسین قنبری

دیشب کنار پنجره ...

دیشب
کنار پنجره ...
ماه بود و من
چشمان خسته ام
یک لحظه
رو به ماه بود
و ...
یک لحظه، غرقِ خواب
ای کاش خستگی
داده بود مجال
تا صبح...
بیدار مانده بودم و
غرقِ روی ماه


مریم مینائی

من روز خویش را با آفتاب روی تو

من روز خویش را با آفتاب روی تو
کز مشرق خیال دمیده است
آغاز می کنم
من با تو می نویسم و می خوانم
من با تو راه می روم و حرف می زنم
وز شوق این محال
که دستم به دست توست
من جای راه رفتن
پرواز می کنم

فریدون مشیری

مگو مرا نمی شناسی

مگو مرا نمی شناسی
با یک پیاله خاطره
آمده ام
تا بنوشی ام


منوچهر پورزرین

رویا

نه راهی به رویا می‌رسد

نه رویایی به راه

برمی‌گردم

به رنگ‌های رفته‌ی دنیا

به موهای مادرم

پیش از آن‌که پدر ببافدش

به خاک

پیش از آن که تو در آن به خواب روی

و آن کتاب کوچک غمگین:

پیامبر شدن در جزیره‌ی متروک!

از هم

به هم گریخته‌ایم

از خاک

به زیر خاک

و انگار تمام جاده‌ها را

با پرگار کشیده است

و انگار مرگ نقطه‌ای‌ست

که به پایان تمام جمله‌ها می‌آید

و آن پرنده‌ی کوچک

که رویای من و تو بود

در دهانش برگی گذاشته‌اند

تا سکوت کند

از شب به شب گریختیم

دست‌هایت را به تاریکی فرو ببر

و هر چه را لمس کردی

باور کن.

- گروس عبدالملیکان -

یکی از بدترین احساساتی که انسان تجربه می‌کنه

یکی از بدترین احساساتی که انسان تجربه می‌کنه، دلسرد شدن تو اوج هستش.
قشنگ همه چی رو تو آدم با خاک یکسان می‌کنه ‌.
کلمات خنجرند..

مشکل شرعی ندارد بوسه از لب های تو

مشکل شرعی ندارد بوسه از لب های تو
میوه ی بیرون زده از باغ حق عابر است...

تاریخ غصّه هایم گذشته

تاریخ غصّه هایم گذشته
مثل شعری که دود می شود
بر کرانه آسمان،
گویی دوباره تکرار خواهم شد
همچون تیتر درشت
صفحهِ اول روزنامه های شهر
در تاریکی مرگبار لحظه ها
کنار اضطراب جوخهِ لبخندهای چموش
میان انقضای جرقهِ آتش فندک
و روشنایی سیگار برگ روی لب چرچیل!

مرتضی سنجری