رویا

نه راهی به رویا می‌رسد

نه رویایی به راه

برمی‌گردم

به رنگ‌های رفته‌ی دنیا

به موهای مادرم

پیش از آن‌که پدر ببافدش

به خاک

پیش از آن که تو در آن به خواب روی

و آن کتاب کوچک غمگین:

پیامبر شدن در جزیره‌ی متروک!

از هم

به هم گریخته‌ایم

از خاک

به زیر خاک

و انگار تمام جاده‌ها را

با پرگار کشیده است

و انگار مرگ نقطه‌ای‌ست

که به پایان تمام جمله‌ها می‌آید

و آن پرنده‌ی کوچک

که رویای من و تو بود

در دهانش برگی گذاشته‌اند

تا سکوت کند

از شب به شب گریختیم

دست‌هایت را به تاریکی فرو ببر

و هر چه را لمس کردی

باور کن.

- گروس عبدالملیکان -

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.