با شرم مشرقیِ نگاهت غریبه ام

با شرم مشرقیِ نگاهت غریبه ام
اینکه بدون حوصله هستی، بهانه است

شاید کلاغ رفته به جلد کبوترت
مثل بهار حال و هوایت دو گانه است

لحن ترانه ها و غزل عاشقانه نیست
درگیر دوست داشتنی عامیانه است


فکرت نشسته در سر و خوابم نمی برد
یا پایه های تخت پر از موریانه است؟

اینکه مرا به دست خدایت سپرده ای
یک ‌حالت جدا شدن و یک نشانه است

بگذار تا به لهجه بومی بگویمت
من دوست دارمت قسمم جاودانه است

محمدحسین ناطقی

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد