اختران بر بام شب هر شب که نجوا می کنند

اختران بر بام شب هر شب که نجوا می کنند
راز شب را پچ پچ اندر گوش دنیا می کنند

برکه ها در زیر بال این پرستوهای مست
ادعای رود جوشان یا که دریا می کنند

بلبلان از هر طرف آواز مستی سر دهند
زیر این افسونِ آبی شور بر پا می کنند


در چمنزاران بهاران دست در دست یاس
خواب را از بوی گل سیرابِ رویا می کنند

شاخه ها در شاخه ها پیچیده در آغوش باد
غنچه ها پروانه را چون شمع اغوا می کنند

کوهساران هم صدا با انعکاسِ درد و رنج
خونبهای عشق را کتمان و حاشا می کنند

هر زمان غوغای هستی در گذر از چشم ماست
چشم حیرت را بدین افسونگری وا می کنند

می بَرد تصویر شب احساس ما را کوی عشق
اختران چشمک پَرانی سوی دلها می کنند

سجاد حقیقی

به ما گُفته امامْ صادق (ع) عزیزم

به ما گُفته امامْ صادق (ع) عزیزم
تو شادی های ما خَندون باشید

وَ در غَم های ما مثلِ مُحرم
شما هم مثلِ ما مَحزون باشید

مُحرم فُرصتِ خود سازیِ ماست
واسه این از خدا ممنون باشید

سُرود و جشن و شادیْ باشه بعداً
به دور از گفتهٔ شیطون باشید

تو هر مسجد ، تو هر دسته ، تو روضه
به یادِ کربلا گِریون باشید

به یادِ حضرتِ عباس (ع) و زینب (س)
به یادِ مادری دِلخون باشید

به یادِ تازیانه ، ضَربِ سیلی
به یادِ چِهره ای گُلگون باشید

با خِدمت توی هر موکِب یا هِیأت
شما هم مَردِ این مِیدون باشید

ریا میشه کسی ما رو ببینه
مِثه محسن تو کار پِنهون باشید

قشنگ نیست که واسه توزیع نَذری
شما هم جُزءِ راهْ بَندون باشید

نَبَندید راهِ مَردم رو تو کوچه
یه موقع آخِرت مَدیون باشید

نمازِ صُبحِتون میشه قَضا پس
نَباید تا سَحَر بیرون باشید

بِبَندید با حسین (ع) تا روزِ مَحشَر
یِکی عَهد و بَر این پِیمون باشید

که مثل حضرتِ عباس (ع) و زینب (س)
شما هم واسه او مجنون باشید

به لُطفِ حَق که در جمعِ شهیدان
شما هم در بهشت مِهمون باشید


علیرضا قاسمی

آواز میخوانم تورا ..

آواز میخوانم تورا ..
مثل یک بلبل کنار باغ گل..
وندرو دل صدای عشق را..
مینوازم. گوش کن..
من تورا میخوانم و تو در دلم
ساز این اهنگ را کوکه. کوکه.کوک کن..
تا شقایقها بفهمنده باهمیم..
تا همه آوازه این عشق را
مثل افسانه نویسند در کتاب..
مثل لیلی مثل مجنون..
مثل فرهاد مثل شیرین ..
مثل تیشه مثل کوه بی ستون...
توبیا اندر خرابات دلم...
تو بیا ابادکن این خسته را..
تو بیا جانی دوباره ده که من..
عالمی را پرکنم از این صدا..
تا بگویم عشق چیست..
معشوق کیست..
تا بگویم درد چیست...
درمان کیست..
توبیا تا جان نرفته از تنم
منتظر هستم بیا...

رسول مجیری

تنهایی ام را روزی آخر

تنهایی ام را
روزی آخر
از این قفس
پس
می گیرم و
پشت سر،
نفس پلها را


محمد ترکمان

باز باران

باز باران
باز ضرب آهنگ و نبض پنجره
باز کوچه، رهگذر
لبخند ِ غَنج  ِ خاطره
کوچه را رازیست شیرین
با نگاه پنجره

فاطمه انصاری مراسخونی

وقتی ندارمت

وقتی ندارمت

خیال ها می آیند

آستین بالا زده

دست به کارِ تو می شوند در من


پرویزصادقی

روزها می آیندُ روزها می روند

روزها می آیندُ

روزها می روند

وقت شناس تر از آفتاب

با این حال

در من زمانی دیگر ست

تقویمی خصوصی از نبودن های تو

که با دست دلتنگی

بی وقفه در من ورق می خورد !

پرویزصادقی

هر چندی هر باری هر پندی

هر چندی هر باری هر پندی
نزدیک خاکستر بوسه ی باشد
خواستن پیچش پرگار پرهیزکاری
هر چندی
نزدیک به نزدیکی جا و تن آویخته ایستادگی مُردن
دریا چشمِ جستجو باد کیهانی خواستن،
اندیشه شیفتگی به اندازه مشتی در جابجا زیستن
هر باری
خاکستر نیایش قُل قُل چشم آتش
در دامن رنگی دختر خورشید شادی بخش
ماه من و تو دست ستارگان پیچش
کدامین آسمان سرنوشت نزدیک سازشی؟
هر پندی
بوسه ی خون آهیانه کَر از فریاد گلوله،گوش دار
بهره زایشی بیدار به کام نیامده ناز مدهوش وار
مستانه ی رنج چنبری پایه تابش پرگار
باشد دیده چشم به خونی کهکشانی،خاموش وار
هیچ خوانش فردای راهپایی پرهیزکاری؟
این سو چهل دو بندی تای برهنه
بستر آرمانی تهی جان به لب رسیده
آن سو چهل دو بندی پای برهنه.


بابک رضایی آسیابر