هر چندی هر باری هر پندی

هر چندی هر باری هر پندی
نزدیک خاکستر بوسه ی باشد
خواستن پیچش پرگار پرهیزکاری
هر چندی
نزدیک به نزدیکی جا و تن آویخته ایستادگی مُردن
دریا چشمِ جستجو باد کیهانی خواستن،
اندیشه شیفتگی به اندازه مشتی در جابجا زیستن
هر باری
خاکستر نیایش قُل قُل چشم آتش
در دامن رنگی دختر خورشید شادی بخش
ماه من و تو دست ستارگان پیچش
کدامین آسمان سرنوشت نزدیک سازشی؟
هر پندی
بوسه ی خون آهیانه کَر از فریاد گلوله،گوش دار
بهره زایشی بیدار به کام نیامده ناز مدهوش وار
مستانه ی رنج چنبری پایه تابش پرگار
باشد دیده چشم به خونی کهکشانی،خاموش وار
هیچ خوانش فردای راهپایی پرهیزکاری؟
این سو چهل دو بندی تای برهنه
بستر آرمانی تهی جان به لب رسیده
آن سو چهل دو بندی پای برهنه.


بابک رضایی آسیابر

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.