آهای غریبه مراقب باش

آهای غریبه
مراقب باش
آنجا که تو ایستاده‌ای
من
آرزوهایم را چال کرده‌ام
آنها
به غریبه‌ها عادت ندارند


مرتضی نعمتی اخگر کرفکوهی

شکر خدا که سجده به خاک تو می‌بریم

شکر خدا که سجده به خاک تو می‌بریم
در هر نماز رو به خدای تو یاحسین

صد لعن و صد سلام زیارت شهود ماست
تسبیح ماست اشک عزای تو یاحسین..


سید_محمدرضا_یعقوبی‌آل

ای تمنای وصال

ای تمنای وصال
ای شهیدِ بی مثال
نه درختی نه نهال
نه یه فصلی تویِ سال
تو تمامی و کمال
به بلندایِ خصال
تو در اندیشه یِ حال
یه جوابی نه سوال
تو که هستی بی خیال
همه هیچند واسه من

مهین بزرگپور سوادجانی

می دانم روزی تو خواهی امد

می دانم
روزی تو خواهی امد
از لابلای گل ها
تا ما شویم دوباره
با هم دلی همراه
در باغ ودشت وصحرا
در صبح گاهان
روزی
با هم نسیم و
گل را
گیریم با جان ودل نشانه
شاید که باشد آن روز
عطر دل بهاران
شیرین و ‌ماندگار تر !
روزی تو خواهی امد
از لابلای ابرها
همراه با باد وباران
پرسه زنان
در پی ات
در دشت های گرم و ‌سوزان
با این همه خاطرات
اما دریغ از روزی
با وجود باد وباران
با گل های فراوان ّ
تو نباشی
در لابلای آن ها
ومن بتنهایی خود
خواهم ماند
خواهم خواند
اواز رنج وغم را
با سوز دل
شاید نویسم بر باد
با
این همه خاطرات
تا که رساند بر تو
آلام ودرد
مرا

بهرام معینی

یارقیه

 خوانده شود 
                                

                                
                                
                            </div>
                            <div class=

محمد

برای آنچه کرده ام ،شماتتم نمیکنی

برای آنچه کرده ام ،شماتتم نمیکنی
نظر به خاطر پر از حماقتم نمی کنی
هزار راه رفته ام به جستجوی ذره ای
چرا در این غریبگی ندامتم نمی کنی
خراب در خرابه ام شراب خانگی تویی
پرده بی شرابه ام ،تب بهانگی تویی
زیاد کن حرارتت که باختم تمام هیچ
زخمه بی ربابه ام،چنگ روانگی تویی.
نگاه کن به نقش من میان فرش روزگار

بتاب با تمام عشق برای آخرین بهار
سبد سبد طراوتی که عطر گل از آن توست
سه تار می زنم تو را،میان پرده نگار.
برای دیدن تو باز لباس نو به تن کنم
به شوق پر گشوده ام که ترک این وطن کنم
قرارمان کنار دل میان عمق واژه ها
بگو که سخت عاشقی که ساده من سخن کنم.

هومن ایران زاده

بیا به نقطه ای درآن شکیب ها شکسته اند

بیا به نقطه ای درآن شکیب ها شکسته اند
در این مکان عاشقی غریب ها شکسته اند

غمی که از جهان ما فراخ تر بزرگ تر
غمی که در تلاطمش ضریب ها شکسته اند

غمی که در تراکمش میان هر روایتی
فرازها فرودها نشیب ها شکسته اند

به دشت کربلا بلا و غربتی نشسته که
رقیه ها رباب ها حبیب ها شکسته اند

درون شیبِ حفره ای و شمرُ جالسٌ عَلیٰ
چه رفته بعد آن خدا که شیب ها شکسته اند

چه چشم های نافذی به تیر نانجیب هاست
کنار نهر علقمه نجیب ها شکسته اند

شریعهٔ فرات را نهیب ماه میبرد
و پیش چشم کودکان نهیب ها شکسته اند

و سی هزار لشکری به سوی خیمه میرود
به جرم آنکه عاشقان فریب ها شکسته اند

و مقتلی مسیح را نشانده بین سطرها
نه دست و پا وُ نیزه ها صلیب ها شکسته اند

نه تشنگی نه آتشی نداده پا به ظلم ها
به پیش استوارها لهیب ها شکسته اند

گذشته گر چه قرن ها به روی منبر رسول
هنوز هم به ذکر غم خطیب ها شکسته اند

نه ملک ری نه گندمش نصیب ابن سعد نیست
به آه شاه نینوا نصیب ها شکسته اند

اسارت است و شام ها جنون سنگ و خارها
به پیش درد دختری طبیب ها شکسته اند

و خواهری که میرسد کنار جسم بی سری
و بعد این حسین جان ادیب ها شکسته اند


احسان فلاح رمضانی

ندیدی؟؟

ندیدی؟؟
قاصدکها
ندیده عاشقند
از حراج هیبت خویش
می نشانند در دل خاکِ غریب
دانهٔ عشق
من...... هم
ندیده عاشقم ترا
،،، عزیزم،،،
باد اجل خوانده در گوش من نشان تو
تا
فرسنگها فراتر از نشانم
بسته باشد به نامت
همهٔ حال وُ احوالِ من
مبادا غریبانه ببندی این روزنهٔ روز را
به جهان
که
مرهمند همه غم جهان را
همین غریبه های آشنا

علیزمان خانمحمدی