ندیدی؟؟

ندیدی؟؟
قاصدکها
ندیده عاشقند
از حراج هیبت خویش
می نشانند در دل خاکِ غریب
دانهٔ عشق
من...... هم
ندیده عاشقم ترا
،،، عزیزم،،،
باد اجل خوانده در گوش من نشان تو
تا
فرسنگها فراتر از نشانم
بسته باشد به نامت
همهٔ حال وُ احوالِ من
مبادا غریبانه ببندی این روزنهٔ روز را
به جهان
که
مرهمند همه غم جهان را
همین غریبه های آشنا

علیزمان خانمحمدی

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.