برای آنچه کرده ام ،شماتتم نمیکنی

برای آنچه کرده ام ،شماتتم نمیکنی
نظر به خاطر پر از حماقتم نمی کنی
هزار راه رفته ام به جستجوی ذره ای
چرا در این غریبگی ندامتم نمی کنی
خراب در خرابه ام شراب خانگی تویی
پرده بی شرابه ام ،تب بهانگی تویی
زیاد کن حرارتت که باختم تمام هیچ
زخمه بی ربابه ام،چنگ روانگی تویی.
نگاه کن به نقش من میان فرش روزگار

بتاب با تمام عشق برای آخرین بهار
سبد سبد طراوتی که عطر گل از آن توست
سه تار می زنم تو را،میان پرده نگار.
برای دیدن تو باز لباس نو به تن کنم
به شوق پر گشوده ام که ترک این وطن کنم
قرارمان کنار دل میان عمق واژه ها
بگو که سخت عاشقی که ساده من سخن کنم.

هومن ایران زاده

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.