می دانم روزی تو خواهی امد

می دانم
روزی تو خواهی امد
از لابلای گل ها
تا ما شویم دوباره
با هم دلی همراه
در باغ ودشت وصحرا
در صبح گاهان
روزی
با هم نسیم و
گل را
گیریم با جان ودل نشانه
شاید که باشد آن روز
عطر دل بهاران
شیرین و ‌ماندگار تر !
روزی تو خواهی امد
از لابلای ابرها
همراه با باد وباران
پرسه زنان
در پی ات
در دشت های گرم و ‌سوزان
با این همه خاطرات
اما دریغ از روزی
با وجود باد وباران
با گل های فراوان ّ
تو نباشی
در لابلای آن ها
ومن بتنهایی خود
خواهم ماند
خواهم خواند
اواز رنج وغم را
با سوز دل
شاید نویسم بر باد
با
این همه خاطرات
تا که رساند بر تو
آلام ودرد
مرا

بهرام معینی

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.