کشتی شکسته ام،

کشتی شکسته ام،
در طوفانی سهمگین و بی پایان.
سهمم همین ، اما چه باک
که دل به دریای تو سپرده ام...


علی رضا عزتی

بگو... چگونه بر گونه ی بابونه بوی تو ،

بگو...
چگونه بر گونه ی بابونه بوی تو ،
بوسه ای زنم؟

ای...
عشقتْ ، مشقِ مشقّت بارِ شبهایِ
پر اشتیاقِ رَشقِ...


علی رضا عزتی

قایقْ شکسته

قایقْ شکسته را
چه هـــراسْ
از طوفانِ نیمه شب...

عاشق شده ای؟
جانِ دلْ
پس بمان و همراهی کن...

علی رضا عزتی

سرِ کلافِ این زندگی

سرِ کلافِ این زندگی
خیلی وقت است که گمشده...
آنقدر از گنجشکها خواندیم
که یادمان رفت
گربه های کلافه
عاشقِ بازی با کلاف نیستند.
آنها هم
گمشده ای دارند
شاید...


علی رضا عزتی

با آمدنت , عشق به زیباییِ خود معنی شد.

با آمدنت ,
عشق به زیباییِ خود معنی شد.
و شکوهَم ,
شَبَحی شد به سرِ شیون و غم.

ولی تقدیر ,
چنان روی برافروخت زِ بی مهری ,
که شَبَح
رویْ برافروخت به رویِ همه ی خوشبختیم...


علی رضا عزتی

شعرهایم پیچیده شد به عطرِ تو

شعرهایم
پیچیده شد
به عطرِ تو

وقتی که دستم
پیچیده شد
لای موهایت


تو اما
چه باورنکردنی
مرا پیچاندی!

و شعرهایم , بی چاره!
پیچیده شده اند
به درد...

علی رضا عزتی

تیری که رها کردی از کمان

تیری که رها کردی از کمان
دیگر متوقف نمی شود.
همان مسیری را طی خواهد کرد
که چشمانت هدایتش کرد.
خواه قلبِ من ,
یا سیبِ سبزی به روی سرم...

علی رضا عزتی

گفتنِ شعر برای تو

گفتنِ شعر برای تو
آسان نیست.
مثلِ فراموش کردنت...!

آنقدر به نیامدنت ادامه بده
تا شاعر شوم.
آنقدر برایت شعر بنویسم
تا بیایی...!


علی رضا عزتی

تو را در خاطراتم می کاوم ,

تو را
در خاطراتم می کاوم ,
در تاقچه ای پر عکس.

و قلبم را
در باغچه ی پژمرده ی خانه
می کارم.


می دانم ,
زمستان ,
شمعدانی ها
به گل خواهند نشست...

علی رضا عزتی

عقربه ها

عقربه ها
کاش ,
جای تقسیمِ صفحه ی ساعت ,
( این عبث, این تکرار )
دیوار را قسمت می کردند.
تا با دیدنِ همسایه ها
زمان
از یادها می رفت...

علی رضا عزتی