رحمی به پنجره ندارد باران

رحمی به پنجره ندارد باران
می نوازد سازی
که نمیدانم چه نامم آن را
میزند باتلاق خواب هایم فریاد
میخواهد مرا
می برد مرا در دنیای دور
غرق می‌کنندم در خاطره ها
روزگارم سیبیست هرچند خوش طعم ، که نتوانم گازش زد با پوست
روزگارم اثر مرکب بی گناهیست بر میزی سفید
روزگارم نا تمام شعریست در کرانه مچاله کاغذها
زندگانی ام ،حفره ای دارد عمیق
که پیداست در آن
چیست پنهان پشت هر خنده ی من
بال و پر میزند دائم
سیره ای آشفته که در آن پیداست
میخواهد دست نجات
نجاتش بدهید..


دانیال رستمی

با تو نتوان از عشق حرفی به زبان راندن

با تو نتوان از عشق حرفی به زبان راندن
در گوش گلی چون تو یاسین نتوان خواندن

از من تو گریزانی چون جن که ز بسم الله
من کفر شدم بهر یک دم بر تو ماندن

گر دل به دو صد مویه یادت بکند غم نیست
با قصه شیرین من آماده خواباندن

دریا چه کند چاره گر عاشق آتش شد
این است دو خط تفسیر بر معنی درماندن

ای خوب تر از خوبان با تجربه فهمیدم
نتوان سخن دل را هرگز به تو فهماندن


سعید کیانی

پای توصیف شما پای قلم مانده به گل

پای توصیف شما پای قلم مانده به گل
شهریار غزل و خواجه ی شیراز خجل
همه ارباب ادب، تا به خزاعی، دعبل
صائب و شیخ اجل، شیخ بهایی، بیدل
محتشم، مشفق کاشانی و پروین، مقبل
گوته و کُربَن و نیچه،هوگو وکانت و هِگِل
خطبه بی نام شما هر که ادا کرده ممل
نامه بی نام شما موجز و ایجاز مخل
هر که با سلسله جنبان شما کرده دوئل
مرده تنها اثرش مانده به دیوان سجلّ
هاتفم گفت ایا شیخ شهاب ای فاضل
گرچه در رتبه در این حلقه نباشی نازل
پیش اقران خودت هرچه قوی و قابل
چو شدی غره بخود دفتر تصنیف بهل

شهاب سنگانی

خُردَک اعتمادی

خُردَک اعتمادی

اندک آغوشی

کَمَکی دلدادگی

چاشنیش دیوانگی

لمسِ ژرفای ِخوشبختی

واز عشق لَختی سرمستی


نازنین رجبی

با تو در خانه ای زندگی می کنم

با تو در خانه ای زندگی می کنم

حوالی عاشقانه ها

خانه ای از جنس واژه هائی که

می دانند چگونه باید دوست داشت

من این خانه را و تو را

در قلبم با خود حمل می کنم

پرویز صادقی

از اشتباه برگشته ام

از اشتباه برگشته ام
اما
هیچ بوسه ای
رد گلوله را پاک نمی کند


صدیقه زیارتی

زیباترین تعبیر یک رویای من باش

زیباترین تعبیر یک رویای من باش
میخوانمت با جان و دل ، معنای من باش

در همه کابوس‌ها از خواب ِ دیروز
تنها دلیل روشنِ فردای من باش

من همان گم کرده رهْ بی ساربانم
یک ستاره در دلِ شبهای من باش


دل به دریا میزنم در موج مویت
ناخدایِ کشتیِ دریای من باش

در خرابات غمت چله نشینم
ای شراب آتشین شیدای من باش

عطر عشقت می‌وزد در بیت هایم
من شده ام مجنون تو، لیلای من باش

مست کن من را به آن جام نگاهت
همچو می در جوشش رگهای من باش

فاطمه جعفری

تو بر من تازی و من بر تو نازم

تو بر من تازی و من بر تو نازم
سواری را چطور اندازه سازم؟
فلک بر دور تو من دور او چرخ
زمین را من چطور آواره سازم؟
بسازم لونکی همچون کبوتر
همین صد شاخه را از نو بسازم
نگاهت را دو چندان دوست دارم
چه قلبی را برایت کوه سازم؟


محبوبه محمدی