در پی دوای درد بی درمان دوری ز دلدار

در پی دوای درد بی درمان دوری ز دلدار
خویش به رویا زد تا نگرد صورت رعنا را

دید آن دلباخته دیوانه، رخسار دلربا را
زین پس شد کارش سیر رویاها

گر کند مجنون، درد عشق خویش را درمان
نه ماند درد و نه درمان و نه دل و دلدار

دلشاد ز درد بی دوای دل دیوانه خویش
که جای مانده دل در دل دلدار خویش


اسماعیل عیسی زاده

گر قرار است دیده نشی!

گر قرار است دیده نشی!
کشته شوی, خون جگر خوری
هر روز به قربان گه عشق راهی شوی
دیده نخواهی شد


اسماعیل عیسی زاده