ای شعله افروزان من اینک چرا بد میکنی

ای شعله افروزان من اینک چرا بد میکنی
از انتظار آن مه ام، اینک چرا رَد میکنی

ما را هوای دلبر و دلدار یاران میرسد
گر دستی بر دعا کنی از بهر ما وَرَد میکنی


از آن هوای رفتگان دیگر ندیدم یاوری
ای وای از برق رخش ما را چرا پَد میکنی

آن مو شکن ،شیرین سخن ،محبوب تن
از بین آن یار زمان اینک چرا سد میکنی

ما را هوای رفتن یاران رسد بر گوش ولی
گر عمر او صد می‌کنی گویی مرا صد میکنی

یاران روند و آمدند اینک بگو سرباز من
از عشق آن جان جهان تو جمله را دَد میکنی


علیرضا چریکی

با تمام ثروتت اصلا تو قارون نیستی

با تمام ثروتت اصلا تو قارون نیستی
عشق من را واله و شیدا ومفتون نیستی

گفته ای حال مرا می دانی و وابسته ای
دوستم داری تو اما شکل مجنون نیستی

روی دریای مصیبت در سقوط حتمی ام
نقشه ی راهی که خیلی صرف مقرون نیستی

هی قسم هی آیه از عشقت برایم میزنی
شاهدم بر مدعایت ، لیک هارون نیستی

بر سر راهی که بِنشَستی دگر زاری مکن
بهر اثبات فداکاری که مدیون نیستی

گر چه در ذهنت گذاری تاج عشقی بر سرت
قهرمان داستان خود همایون نیستی

تلخ بودی وُ محبت من ندیدم سالها
عاشقی؟ باشد هر آنچه بودی اکنون نیستی


فریما محمودی

عشق پشت در ایستاده است

عشق پشت در ایستاده است
منتظر
تا شاید
صاحبش پیدا شود
جوهری دارد به دست
خوشه انگور در سر
شراب ناب اندر سبو
می نوازد
آهنک شعر
درب هر منزل
تا شاید
اهل دل پیدا شود


دکتر محمد گروکان

دل من از لبت ای گل، ترانه می خواهد

دل من از لبت ای گل، ترانه می خواهد
دوباره زمزمه ای عاشقانه می خواهد
به وقت خستگی ام در پناه آغوشت
دلم لطافت و مِهری زنانه می خواهد
به برگ ریزِ خزان چون بهار با من‌ و توست
دلم دوباره شکفتن ، جوانه می خواهد
به هُرم بوسه تو،روشن است شمع وجود
که این تنوره هزاران زبانه می خواهد
سرت به شانه ی من بودو شانه در دستم
بگو دوباره که زلف تو شانه می خواهد
بیا که تا بنهم سر به روی دامانت
دلم وجود تو را جاوِدانه می خواهد
من عابرم و مرا چاره غیر رفتن نیست
که جاده رهگذرش را روانه می خواهد
بگو بمان و مَرانم  که عابر از تَهِ دل
برای پیش تو ماندن بهانه می خواهد

مهدی رنجبر

کاش دنیا همه تکرار تو بود

کاش دنیا
همه تکرار تو بود
تا یکی مانده به پایان جهان
و آنجا
من
در همین شکل
نه بیش و نه هم کم
زندگی را
و جهان را
به تماشا بودم


علیرضا غفاری حافظ

آوای خوش بارش باران وزش باد

آوای خوش بارش باران وزش باد

همراه دف و چنگ و نی آذر دلشاد

هر پیچش تن رقص نوازشگر هر برگ

چین‌ و شکن موی تو را آوردم یاد


شهناز یکتا

زندگی در میان کلمات نبودنت ؛ خشک شده است

زندگی در میان
کلمات نبودنت ؛ خشک شده است
ببار اشک تنهای من
شاید با تو شکفته شوم :)


یزدان عطار

شدی دریا به پای ساحل عشقت کمین کردم

شدی دریا به پای ساحل عشقت کمین کردم
بیندازید لنگر را دلی را دست چین کردم

ندیدی با چه شوقی رد شدم از آستان عشق؟
تمامی رقیبان را زدم نقش زمین کردم

در این دشت بلا هنگامه ی طوفان درگیری
علف های دل هرز خودم را هم وجین کردم

نمی‌خواهم نمازی را که در آن از تو یادی نیست
به یاد حضرت فاضل چنان کردم چنین کردم

به بُرّان بودن تیغ و ترنج ایمان نیاوردم
به کوریِ تمام عاشقان امّا یقین کردم

تو پنهان گشته آهویی، شکارت سخت شد امّا
غزال تیز پا دشتِ دلم را پر ز مین کردم

معصومه بیرانوند