شدی دریا به پای ساحل عشقت کمین کردم

شدی دریا به پای ساحل عشقت کمین کردم
بیندازید لنگر را دلی را دست چین کردم

ندیدی با چه شوقی رد شدم از آستان عشق؟
تمامی رقیبان را زدم نقش زمین کردم

در این دشت بلا هنگامه ی طوفان درگیری
علف های دل هرز خودم را هم وجین کردم

نمی‌خواهم نمازی را که در آن از تو یادی نیست
به یاد حضرت فاضل چنان کردم چنین کردم

به بُرّان بودن تیغ و ترنج ایمان نیاوردم
به کوریِ تمام عاشقان امّا یقین کردم

تو پنهان گشته آهویی، شکارت سخت شد امّا
غزال تیز پا دشتِ دلم را پر ز مین کردم

معصومه بیرانوند

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.