کـلماتم واج ندارد

کـلماتم واج ندارد
حروفی از اتفاق ندارد
در این هیاهوی بن بستـــ
دلم آشنایی دگر ندارد
دیوانه میمانیم
هیاهوی بن بست


یزدان عطار

شاید غزل به بهانه ت

شاید غزل به بهانه ت
مثنوی می‌شد
ترانه به یادت عاشق
صدایم به تپش قلب هایت
پر میکشد
بغض خود را بغل میکرد
اشک چشمه میشد
لب تر و
آخر همانی میشد که ...

نمیدانم اما

فراموش کردنت کار من نیست

تو فرشته ایی

ولی من واقعا آدمم ...

دیوانه میمانیم
آدم و فرشته


یزدان عطار

گریز نا گریز من ختم نشو بر خطای من

گریز نا گریز من
ختم نشو بر خطای من

رفتنت
شکنجه من است

بودنت
کشتن دوباره دلم

چه بگویم
وقتی شهید آخرت منم ...

دیوانه میمانیم
شهید آخرت


یزدان عطار

من دیگر پایی ندارم ؛

من دیگر
پایی ندارم ؛
برای ماندن
لطفا پاهایم باش ...


یزدان عطار

زندگی در میان کلمات نبودنت ؛ خشک شده است

زندگی در میان
کلمات نبودنت ؛ خشک شده است
ببار اشک تنهای من
شاید با تو شکفته شوم :)


یزدان عطار

تراش تر از کاغذ نگاه تو

تراش تر از کاغذ نگاه تو
چیزی نیست
جز تردید آهسته رفتنت
نرو
آهسته نمیخواهم بروی
یکبار جای آهسته
تند بیا در میان اشک هایم
جای بغلت هنوز وا مانده
بین دست های خشک و بیقرارم :)

یزدان عطار

استخوان های نرمم

استخوان های نرمم
لابه لای کلمات حقیرت خرد شد
از من نخواه گذشت کنم
وقتی استخوان های شکسته ام
آوار شدند روی قلب خاکستر از اتشم
تو تبر زدی
ولی من
سوختم
با استخوانهای هیزمی ام
و سیگار روشن شده از نگاهت ...


دیوانه میمانیم
سیگارت


یزدان عطار

در ساعت انزوا خودم هستم

در ساعت انزوا خودم هستم
گوشه گیر تر از عقربه ساعت
در میان خط های ممتد
میگذرم همچون لحظه اخر
حیف
من بگذرم
ساعت نمی‌گذرد
از چرخش بیهوده من
دوباره باید برگردم
به تک تک شصت ثانیه رفتنت

دیوانه میمانیم
شصت ثانیه قلبم



یزدان عطار

جاده می آفریند

جاده می آفریند
استخوانی نرم تر
از پوره های حرف هایش
طغیان نکن
اگر بدانم عالم تو کجاست
وحشی تر از
هر باران موسمی خواهم شد
تا تو رو پیدا نکنم
دست نمی‌کشم از باریدن
به روی برده های خاک ماهت


یزدان عطار