شاید غزل به بهانه ت

شاید غزل به بهانه ت
مثنوی می‌شد
ترانه به یادت عاشق
صدایم به تپش قلب هایت
پر میکشد
بغض خود را بغل میکرد
اشک چشمه میشد
لب تر و
آخر همانی میشد که ...

نمیدانم اما

فراموش کردنت کار من نیست

تو فرشته ایی

ولی من واقعا آدمم ...

دیوانه میمانیم
آدم و فرشته


یزدان عطار

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.