حس غریبی ست

حس غریبی ست

بی تو بودن

به بادی می ماند دلم

که نمی داند کجا می رود

پرویز صادقی

عمری غزل شدم که غزالی شوی مرا

عمری غزل شدم که غزالی شوی مرا
با هر بهانه خواب و خیالی شوی مرا

در کوچه های خسته تر از بی ترانگی
عطری به روی رقص شلالی شوی مرا

باران شدم که چکه چکه به شنزار آرزو
سرچشمه های آب زلالی شوی مرا


با هر جوانه شاخه رویای خود شدم
تا بیشه زار سبز و محالی شوی مرا

آدم شدم که ساکن خاک غمت شوم
گندم شوی و نان حلالی شوی مرا

ای سیب سرخ رفته به غارت نگاه کن
حوا شدی که میوه ی کالی شوی مرا

علی معصومی

خلق پرنده ای آواز خوان.

خلق پرنده ای آواز خوان.
گنجشک های با انبوه جمعیت در بهار
زاده شدند
و رشد کردند بسیار .
هر یک هدفی و جفتی یافت .
به جز پرنده ای پیچیده منقار به نام مستعار.
بهار سبز رشد کرد
و جفتی نیا فت پیچیده منقار.
آموخت در تنهایی اشعار .
اشعار با اشعار تا رسید به ابشار.
ابشار خیره در بهار.
سخت مشغول کار .
کار وکار تا رنگین کمان پدیدار شد در آبشار.
رنگین کمان عاشق آوازه پیچیده منقار .
نشست به پهلویش تا بویش گرفت مستعار.
و بدین سان آشکار شد پیچیده منقار.
به اسم مستعار قناری اواز خوان.
در مرغزار.

علی محسنی پارسا

رفتم ازپیش تودرغربت تنهایی خویش

رفتم ازپیش تودرغربت تنهایی خویش
چون دراین بازی بازنده دگرماتم وکیش
به کجا گم بشوم تا که نباشد خبرم
که تحمل نکنم این همه اندوه وپریش
خون دل خوردم وافسرده وویرانه شدم
مست ازاین بیخبردی همدم میخانه شدم
گرچه دانم که دل ودین ببردعشق دروغ
آنچنان غرق توبودم که چودیوانه شدم

چونکه دریای توخشکیده وغافل شده دل
که چنین بازیچه ی مجلس ومحفل شده دل
اینک ازحال و هوای تو فراری شده ام
نکندعاشقی و مستی , که عاقل شده دل

کریم لقمانی

آشنای دیروز شعرهای من

آشنای دیروز شعرهای من
کدام ستاره را از آسمان چشمانت
بدرقه ی حریر گونه هایت کرده ای؟
که اینگونه سطر به سطر شعرهای جهان
پُر از اندوه روزهای بارانی ست؛
شاید غریبه ای بدون چتر
از شهر شرجی نگاهت گذر کرده
که زمین گیر خیابان های دلگیر مژه هایت شده
تا قافیه ای ناب بنوشد
از غزلوارهِ پلک های بلند تو
همچون دیوانِ رُباعی های عاشقانه!


مرتضی سنجری

مثل خاک کویر, بی تاب ام

مثل خاک کویر, بی تاب ام
روی تَفتیده, چشم بی آب ام
آی باران! بیا و دریابم!
جز تو یارم نیست.

محمدعلی رضاپور

هر کسی که گریه کرده بر حسین ع

هر کسی که گریه کرده بر حسین ع
مادرش زهراست , زهرای حسین ع
گریه دارانیم و بر ما باور است
مادر سادات... ما را مادر است .
مادرم هستی میان روضه ها
اشکهایم تو دیدی... مادرا
من به عشق تو به هیات آمدم
روضه خوان نام تو را گفت آمدم
من گدای مادریهای توام
پسرت نام مرا گفت آمدم
مادرا من رو سیاه این درم
من به امید شفاعت آمدم

قاسم رندی

مرغی غریبم, خسته ام, بال و پرم زخمی است

مرغی غریبم, خسته ام, بال و پرم زخمی است
دیگر سر رفتن ندارم, پیکرم زخمی است
هم زخم کاری دارم و هم درد بی درمان
نیمی پر از فریاد و نیم دیگرم زخمی است
روزی کتاب لحظه هام شعر سبزی بود
امروز... اما برگ برگ دفترم زخمی است
چندی است من بر زخمهای خود یقین دارم
آنسان یقین دارم که حتی باورم زخمی است
حتی اگر یک شب بسوزم باز می بینند
فردا اجاق مرده ی خاکستری زخمی است..


مهران حسن زاده