مرغی غریبم, خسته ام, بال و پرم زخمی است

مرغی غریبم, خسته ام, بال و پرم زخمی است
دیگر سر رفتن ندارم, پیکرم زخمی است
هم زخم کاری دارم و هم درد بی درمان
نیمی پر از فریاد و نیم دیگرم زخمی است
روزی کتاب لحظه هام شعر سبزی بود
امروز... اما برگ برگ دفترم زخمی است
چندی است من بر زخمهای خود یقین دارم
آنسان یقین دارم که حتی باورم زخمی است
حتی اگر یک شب بسوزم باز می بینند
فردا اجاق مرده ی خاکستری زخمی است..


مهران حسن زاده

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.