... نرو که بی تو

... نرو
که بی تو
این دیار
به خار
خواهد
نشست
بی من
به دار!!!


محمد ترکمان

تو با گل خنده هایی از آن دشت نگاهت

تو با گل خنده هایی از آن دشت نگاهت
خراب کردی مرا با یک جرعه از شهد نگاهت

مرا حُجب و حیا بود, نه جرمی نه گناهی
بریدی حکم اعدام تو با تیر نگاهت


عباس سهامی بوشهری

آسمانِ سرزمینم

آسمانِ سرزمینم
به رنگین کمان ختم میشود
و من,
از پسِ این رنگها
به هورامان میرسم
و تاجی از خورشید
بر سرِ شیرزنانش میگذارم!
تاریخ اگر ورق بخورد
من
تقویمم را
هنوز هم که هنوز است
ایرانی ستایش میکنم!


علی نصیری

نگاهت حسرت جاریست

نگاهت حسرت جاریست
صدایت غرق غم خواریست
ولی بر قلب تو نفرین که تندیس ریا کاریست
تورا ای سایه میخوانم
که رفتی در شبی تاریک
نمیدانی چه شب هاییست کنارم جای تو خالیست
دلم غرق نیاز توست
نگاهم چشم به راه توست
تمام خواهشم از تو فقط قدری وفا داریست
چرا در اوج بی رحمی مرابس میزنی از خود
نمیدانی که سهمم با جدایی از تو
تنهاییست
دروغی ساده دانستی تو عشقت را نمیدانی
تمام لحظه های من به عشق تو چه رویاییست
نمیدانی تو ای یارم
چه شب هایی که میخوابی
که سهم من فقط از شب دو چشم خیس بیداریست
خبر داری ؟
که با رفتن دل من غرق بیتابیست ؟؟؟...

امیرحسین قمچیلی

ازدواج

اگر از نیچه بپرسیم با چه کسی ازدواج می‌کنی؟!
به این شکل پاسخ می دهد؛
وقتی تصمیم می گیری یک احساس را به سرانجامی به نام ازدواج برسانی، اولین حرکت مفید این است که از خودت بپرسی: آیا واقعاً باور داری که تا سنین پیری از سخن گفتن با این زن، لذت خواهی برد؟
سخن گفتن؛ و نه همخوابگی! تمامی مسائل دیگر در ازدواج موقت و گذرا است. تا زمانی که دو نفر حرفی برای گفتن و گوشی برای شنیدن دارند، می شود به عمر ارتباطشان امید داشت.

 فردریش نیچه

گفتم غم خود به تو بگویم

گفتم غم خود به تو بگویم
تا آن رخ حق به من بتابد

هر جا که تویی تفرّج آنجاست
هر جا که رُخَت به حق ستاند

گفتم که بگو سخن به نبوا
آن حرف پر از حق و صداقت


گفت ای یار تو خودت پر ز خیالی
گر نور شود بر تو اجابت

آخر همه چیز تباه گردد
گر قفل سخن برت شکافد

معصومه خدایی

دلداری دادن

دلداری دادن
مانند نقطه سر خط است
و دلتنگی کردن
مانند نقطه ای سر در گم است
که می خواهد از صفحه خارج بشود.


نسترن دانش پژوه

زندگی چیست!بجز خنده ی تو !

زندگی چیست!بجز خنده ی تو !
زندگی, عطِر خوش یک گل رز
زندگی باران است
زندگی شاخه ی بید مجنون
زندگی ,نیم نگاهی عاشق
زندگی باور چشمان تو در روز نخست
زندگی تکرار است
زندگی برگ گلی رقصان است
زندگی خاطره ی از دریا
زندگی قاصدکِی در دل صبح
زندگی یک نفس از عطرِ نگاه معشوق
زندگی رقصان است
زندگی بوی خوش خاک به زیر باران
زندگی حوض پر از ماهی و سیب .
زندگی باغچه ی کوچک و ایوانِ و جیاط
که همه پر شده از عطر بهار
زندگی طاقچه ی کنج اتاق
زندگی عکس تو در آن گوشه
زندگی فصلِ هزاران رنگ است .
و تو آن دخترک پاییزی
که دلی داشت مثال دریا
گیسوانی مواج ,که به رنگ شب بود
و دو چشمی زیبا
که مرا تا افقِ عشق ,به خود می پیچید

آن نگاه معصوم
ومن او را دیدم ,
در همان آینه ی بارانی .....

زندگی نیست بجز بوسه ای بر خاک, به پای معشوق

زندگی فرصتی در آمدن و رفتن ماست
زندگی یک سبد از نور خداست

زندگی می‌گذرد
و کمی مانده به صبح
و من اینگونه شدم خیره به در
که دگر بار بپیچد عطری
منتظر می‌مانم .....
که نفس های تو این قلب مرا بوسه زند
تو بیا خانه ی دل بارانیست
و من آن منتظر کوچه ی قهر و آشتی
و نسیم خنک آن عطر بهار
شاید آن روز میانش پیچید


محمد ابراهیم امینی سرابی