دلداری دادن

دلداری دادن
مانند نقطه سر خط است
و دلتنگی کردن
مانند نقطه ای سر در گم است
که می خواهد از صفحه خارج بشود.


نسترن دانش پژوه

باد بهاری

باد بهاری
آدم های سبز بهاری
در میان تنه سبز درختان
به صدای اعماق قلبت گوش کن

احساسات لطیف
شکوفه های ظریف
تنهایی دور می شود
و باد روشنایی را در آغوش می‌گیرد
به صدای اعماق قلبت گوش کن


تپه های دور دست
درختان صورتی
و ابرهایی که محو می‌شوند
ما همه با هم
زیر چتر رنگی می رقصیم
به صدای اعماق قلبت گوش کن ...

نسترن دانش پژوه

می خواهم ماه شوم11.11

می خواهم
ماه شوم
شبیه یک لبخند
عکسم بیفتد در فنجان قهوه تلخَت

می خواهم
مثل سبزه
مثل شبنم
هوای تازه شوم در نفس هایت


می خواهم
یک تاج رز صورتی باشم
عطرم بپیچد لا به لای موهایت

می خواهم
سوار بر اسب بالدار سفید
رویاهای شیرین را دنبال کنم
ستاره بچینم
و دوباره به سلامت به زمین باز گردم

می خواهم
چیزی شبیه تو باشم


نسترن دانش پژوه

بیا کنارِ پنجره

بیا کنارِ پنجره
ببین
برگ های جادویی پاییزی را
گوش کن
سمفونیِ برگ و باد را
چه دلنواز است
بیا با هم عبور کنیم
از این راه
از معبر آذر ماه
انار دلمان قرمز میشود
پاییز
هزار راز دارد
هزار رنگ دارد
اما
قول میدهم
این نارنجی , قرمز ها
در زمستان هم باشند
دلم قرص است
مثلِ ماه


نسترن دانش پژوه

به عکسمان نگاه کن

به عکسمان نگاه کن
مانند یک کارت پستال شده است
دو آدم با نمایی تاریک
در منظره ای روشن
ما غروب غم انگیز خورشید را نگاه میکردیم
و خورشید طلوع دل انگیز دلِ ما را


نسترن دانش پژوه

ای شکوفه پاییزی من

ای شکوفه پاییزی من
من با تو شکوفه های بهار نارنج را کشف کردم
کاش می شد زمان به عقب بر می گشت
و به رویای صورتی می رسیدم


شبنم و شکوفه در کنار هم چه زیباتر هستند
و آن نقطه های سبز که از بالای ایوان میبینم
و مربع در مربع های شیشه های رنگی
اینجا بهشت است؟
یا از آسمان اردیبهشت می بارد ؟

ماهی گلی جواب داد:
برای من عشق است
دیدن انعکاس
درخت و گل
پنجره
خورشید و ماه
و نقش شهری است بر آب

و امان از بادهای پاییزی
و آن تصویر خراب
در حوض آب

نسترن دانش پژوه

تو خود آواز بهاری

تو خود آواز بهاری
پر شکوفه و سبزی
وقتی از راه رسیدی
برگهای خشک را تکاندی
و پاییز غم انگیز سبز شد
قلم افسرده من رقصید
و دفتر شعر من شد شکوفه باران
و روی طاق آسمان
نشست رنگین کمان


نسترن دانش پژوه

عطر خوش گوشواره های گیلاس

عطر خوش گوشواره های گیلاس
در باغ پیچید
تیر ماه از راه رسید
و تابستان پر انرژی لبخند زد

آفتاب گرم رو
و رنگ های قرمز ، لیمویی و زرد
مهمان باغ ما شدند

قناری نغمه خواند
و پروانه ها شادی کردند
و من در میان رقص پروانه ها
شعر نوشتم
رو تپش قلب نسترن ها

نسترن دانش پژوه

بوی شعر بهار می دهد

صبح شد
پنجره باز شد
دوباره آفتاب تکیه زده به دیوار آجری حیاط خانه مادربزرگ
شمعدانی های لب پنجره به آفتاب سلام می کنند
صدای گنجشک ها از پشت پنجره شنیده می شود
بادبادک رنگی در آسمان است
صدای قهقهه کودک همسایه
صدای غل غل قوری
نان داغ صبحانه
لبخند شمعدانی ها
آبیِ فیروزه ای حوض
قرمزِ ماهی های رقصان
می خوانم این تکرار را
بوی شعر بهار می دهد

نسترن دانش پژوه