-
خودت بهتر خبر داری که با قلبم چه ها کردی
یکشنبه 9 اردیبهشت 1403 12:27
خودت بهتر خبر داری که با قلبم چه ها کردی تو هرشب ذرّهای از سینهی من را جدا کردی هرآنچه دشمنان سنگدل با هم نمیکردند تو با دلداده ات، این شاعرت، این آشنا کردی سپاه فاتح چشمت تصاحب کرده قلبم را بدون جنگ و خونریزی چه ساده کودتا کردی امان نامه نوشتم من برایت ،پاره اش کردی چه بی رحمانه من را در غم عشقت رها کردی قسم...
-
کاش می شد ماهِ من زین پس در این چرخ کبود
یکشنبه 9 اردیبهشت 1403 12:26
کاش می شد ماهِ من زین پس در این چرخ کبود بین عشاق جهان هرگز پریشانی نبود چشمه ی احساسِ من خشکید ای نامهربان بس که بر کوه دلم مهرِ تو بارانی نبود دین من بودی و من بر دین خود عاشق بُدَم لیک در آیین تو بر عاشق ایمانی نبود ناز کِی کردی که تا ناز تو را از جان کشم؟ بی نیازی هایت از من رنجِ آسانی نبود خسته از اغیار بودی، غیر...
-
السلام علیک یا صاحب الزمان
یکشنبه 9 اردیبهشت 1403 12:24
-
یک جرعه عطش روی کفِ زورقم انداز
یکشنبه 9 اردیبهشت 1403 12:23
یک جرعه عطش روی کفِ زورقم انداز از بحرِ کرم شبنمکی در حقم انداز هر چند که از جامِ ازل بیخودم از خویش یک جرعه جنون از قدحت در سقم انداز بر بام بیا قطرهٔ آبیم بنوشان چون کفترِ بیخود شده در بق بقم انداز فرصت چو بخارِ نفسی، محوِ هوا شد بازارِ کسادم به سرِ رونقم انداز از تنگِ عقیقِ دهنت بادهٔ یاقوت سیماب صفت در قدحِ مفرغم...
-
ای دل مرا چه سود است غم
یکشنبه 9 اردیبهشت 1403 12:22
ای دل مرا چه سود است غم خاکستر چو روز من بود هم غصه رفتن قصه شهر است هم رهی با ساربان حکمت دهر است تو چه دانی هجر یاران چیست این ناله وسودا بهر کیست من ودیده ویار ودیار تا بانگ سپید هستیم بی قرار هان ای سوخته دل گر آمدی به محفل من به رسم دوستی بفشان خاکستر من ..... محمود علایی منش
-
بهار
یکشنبه 9 اردیبهشت 1403 12:21
-
پرسه می زد دلتنگی
یکشنبه 9 اردیبهشت 1403 12:20
پرسه می زد دلتنگی میان بغض و اشک، شبی که باران را دزدیده بود، یـادت.... اعظم حسنی
-
خیالش را قاب می گرفت،
یکشنبه 9 اردیبهشت 1403 12:19
خیالش را قاب می گرفت، تنهایی، تا چشمانی که حریص بارانند، سیراب کند... اعظم حسنی
-
می خندد بر درد های وصله زده ام،
یکشنبه 9 اردیبهشت 1403 12:18
می خندد بر درد های وصله زده ام، قاصدکانِ رها در آسمانِ، خیالم.... اعظم حسنی
-
حلاجی می کرد خیالم را
یکشنبه 9 اردیبهشت 1403 12:17
حلاجی می کرد خیالم را حسرت، انگار نمی دانست که در بند فراموشی، اسیرم... اعظم حسنی
-
بار دیگر روح سرگردان من ، شیطان گرفت
شنبه 8 اردیبهشت 1403 12:24
بار دیگر روح سرگردان من ، شیطان گرفت پای را بندی فکند و از کفش ایمان گرفت یک طرف ابلیس و یکسو کودک ایمان من هرقدر ایمان من جان داد ، شیطان جان گرفت هر طبیبی کو به بالین دل مسکین رسید صد هزاران درد داد و جای آن ایمان گرفت بخت وارون مرا بین هر قدر جان دادم آه، .. جای من ، سرگشتگی هایم ، سرو سامان گرفت سوختم جمله جوانی ،...
-
دوباره شبها بیدار میمانم من
شنبه 8 اردیبهشت 1403 12:19
گِنه گجلر آیخ قالیرام من گِنه دوشونماخ حسرتیندَیَم من ثانیلر دَیقَ چکیر ساعاتلارا اومور گدیر بویونن ساباخلارا ئوشاخلیخدان اوخشویورام گوجالارا بل بوکولور دوزمور بو عذابلارا .... دوباره شبها بیدار میمانم من دوباره در حسرت درک شدنم من ثانیه ها دقیقه ها را به ساعتها میکشند عمر میرود از امروز به فرداها از بچگی شبیه...
-
السلام علیک یا صاحب الزمان
شنبه 8 اردیبهشت 1403 12:17
-
شبی که از افق چشمت آفتاب دمید
شنبه 8 اردیبهشت 1403 12:16
شبی که از افق چشمت آفتاب دمید نگاهم از مژه هایت هزار آینه چید به زمهریر زمستان و انجماد سکوت صدای پای تو در سرسرای دل پیچید دو آفتاب بلند از کرانه ام سر زد دو چشم بر شب تاریک قلب من تابید درون سینه پر از شوق پر کشیدن شد به باغ چشمانم چشمه های گل جوشید از آن نفس که لبت غنچه ها شکوفا کرد نگار من دل سردم بهار گل پوشید...
-
شباهنگام که می زدتیشه، غم
شنبه 8 اردیبهشت 1403 12:15
شباهنگام که می زدتیشه، غم بر بندبند قلب زارم هزاران بارصداکردم توراازپشت دیوار هزاران فاصله که لطفت شعله ای شاید به محزون کلبه ی تاریک قلبم بتابد دست در دست هم بود لیک روزگار بادسیسه های اقبال تاببُرند به ستم شاخه های امیدراازدل این کودک نوپای پرآمال مرا می بُرد گردبادی به آماج مهیب ناامیدی سایه ی تردید آمد بی هوا...
-
بهار
شنبه 8 اردیبهشت 1403 12:13
-
نفس میکشم
شنبه 8 اردیبهشت 1403 12:12
نفس میکشم عطر خوش یارم را مستانه دلدارم را سر میکشم جام زرین شراب نابم را ناز میکشم دخترک زیبای جانم را جار میکشم احساس بالم را معشوقه ی زیبایم را پَر میکشم تا شانه های تو آسمانم را در آغوش تو آشیانم را علی ابرم
-
قایقم را موج گیسویت ربود
شنبه 8 اردیبهشت 1403 12:11
قایقم را موج گیسویت ربود رفتْ از کفْ هر چه که بود و نبود معنیِ خاسر در این دنیا منم از فراقت باز میگویم، چه سود؟ آخر هر قصه میبینم تویی سمت دریا میرود شعرم چو رود همچو قالی زیر پایت بودهام میچشیدم عشق را با تار و پود چون سپاهی، وعدههایت صادق است گفته بودی میروی اما چه زود نازنینا انتقام از من نگیر من یهودی...
-
غروب دیدنت را من ندارم باور ای جانا
شنبه 8 اردیبهشت 1403 12:09
غروب دیدنت را من ندارم باور ای جانا به خواب آرزوهایم بیا در پشت دیوارم تمام مژدههای قاصدک کلا خیالی بود نمیدانم چرا عشقت بداده بر دل آزارم شب دلواپسی ها را سپردم من به موج امشب و دریا خوب میداند من آن دلبسته غمخوارم صدای اشکهایم رابجز تنهاییام نشنید برایش من همان خطم همان پرهای پرگارم دلم در تاب و تب دارد برایش...
-
ای کاش نمیگرفتم همسر و شد و بال من
جمعه 7 اردیبهشت 1403 12:30
ای کاش نمیگرفتم همسر و شد و بال من خاکسترم نمود و مرا هم کرد به چال من دشمن شد و مرا سوخت به هرچه زندگی آموخته بود درخانه پدر هم او زوال من نفرین نمیکنم این رو خصال نیک رواست صبری بکرده امو تو ندیده ای خصال من هرکسکه باغریبه ها جوشید ونیست شد من تقصیری نداشته ام کردند به شال من ما را نمیخواست و با زور چون داده اند...
-
باری از دوشی گرفتن
جمعه 7 اردیبهشت 1403 12:28
باری از دوشی گرفتن گره از کاری گشودن اشکی از چشمی زدودن بر لبی خنده نشاندن در مسیر مهر ورزی گوی سبقت را ربودن از شراب عشق و ایثار جان گرفتن پر کشیدن تا به آن سرچشمه خوبی و زیبایی رسیدن صد هزاران شکر دارد گر توان اینگونه بودن جواد صفری
-
السلام علیک یا صاحب الزمان
جمعه 7 اردیبهشت 1403 12:26
-
تو فقط مرا بنگر
جمعه 7 اردیبهشت 1403 12:26
تو فقط مرا بنگر من آب میشوم در تیغ نگاهت معصومه بهرامی پور
-
دَردیست دردِ عشق دردَش را چاره نیست
جمعه 7 اردیبهشت 1403 12:23
دَردیست دردِ عشق دردَش را چاره نیست سوزی که سوزشش جزِ سوزِ ستاره نیست هر گاه جوارِ عشق آسی شربتش نوشی بر همجواری عشق جای استخاره نیست ما را زِ مرگ مَترسانید که ، عاشقیم جانها فدای عشق کان هیچ کاره نیست از عشقِ جاودان پُرس که با ما چه کرد معشوق سواره و عاشق پیاده نیست هر سو عشق رود معشوق عیان گردد در مکتب عشاق نظر را...
-
بهار استُ اُردیبهشتُ
جمعه 7 اردیبهشت 1403 12:14
بهار استُ اُردیبهشتُ بادِ لطیفی می وَزَد عطرِ گلهآ خاطره یِ آغوشَت را برآیم زمزمه میکند. آگرین یوسفی
-
گل
جمعه 7 اردیبهشت 1403 12:11
-
با شرم مشرقیِ نگاهت غریبه ام
جمعه 7 اردیبهشت 1403 12:10
با شرم مشرقیِ نگاهت غریبه ام اینکه بدون حوصله هستی، بهانه است شاید کلاغ رفته به جلد کبوترت مثل بهار حال و هوایت دو گانه است لحن ترانه ها و غزل عاشقانه نیست درگیر دوست داشتنی عامیانه است فکرت نشسته در سر و خوابم نمی برد یا پایه های تخت پر از موریانه است؟ اینکه مرا به دست خدایت سپرده ای یک حالت جدا شدن و یک نشانه است...
-
دلی که بردهای از من، نصیب طوفان شد
جمعه 7 اردیبهشت 1403 12:08
دلی که بردهای از من، نصیب طوفان شد تو رفتی و شب و روزم چو حال باران شد بدون تو من و سرنوشتِ تاریکم تمامِ خط به خط سرنوشت، خسران شد آهای دلبر وحشی، آهای عاشقکش جهان بدون وجودت مثال زندان شد... نه خواهشی، نه گله، نه نیاز و نه شِکوه بدون تو فقط این چشمهام، گریان شد... من و تو و شب و باران و شعر و آغوش و... هزار خاطره...
-
هیچکس مثل درختان بهار دلخوش نیست
جمعه 7 اردیبهشت 1403 12:06
هیچکس مثل درختان بهار دلخوش نیست آنچنان ذوق شکفتن دارند، شاخه روی شاخه میآرند، گویی هیچ نمیدانند چندی بعد پاییز است به گمانم گربهی کوچهی ما به اندازهی من افسردهست بارها دیدهاماش پرسهزنان هیچ از من طلبِ رزق نکرد سگ همسایه هم هر شب نالهاش از تنهاییست هر بار از کنار در آن خانه گذشتم التماسم میکرد من به حال همه...
-
گاه دنیا را به کامم می کند رویای عشق
پنجشنبه 6 اردیبهشت 1403 12:16
گاه دنیا را به کامم می کند رویای عشق گاه زهری بر روانم می نهد سودای عشق گاه با لبخند جانان، اوج می گیرد دلم گاه اما اشک باران می کند فتوای عشق گاه شوق دیدنش پرواز را آسان کند گاه بالم را شکسته می برد در پای عشق گاه دستم را گرفته می کشد سوی بهار گاه اما موج جوشانم کند دریای عشق از ازل دنیا پریشان گشته از احوال آن راز...