کاش می شد ماهِ من زین پس در این چرخ کبود

کاش می شد ماهِ من زین پس در این چرخ کبود
بین عشاق جهان هرگز پریشانی نبود

چشمه ی احساسِ من خشکید ای نامهربان
بس که بر کوه دلم مهرِ تو بارانی نبود

دین من بودی و من بر دین خود عاشق بُدَم
لیک در آیین تو بر عاشق ایمانی نبود

ناز کِی کردی که تا ناز تو را از جان کشم؟
بی نیازی هایت از من رنجِ آسانی نبود

خسته از اغیار بودی، غیر می‌دیدی مرا
ای رفیق، ای آشنا، این رسمِ انسانی نبود

دلبری کردی و دلداریت پاک از یاد رفت
ای همای بخت کاش این مهرِ تو فانی نبود

ای طبیبِ درد و رنج و غصه و هجرانِ من
ای مسیحا، حیف بر من دستِ درمانی نبود

در طریق عشق جانا از دوئیَّت حرف نیست
آرزوهایم تو بودی آرزوهایت چه بود؟


کاش در دنیای وانفسای پر دام و فریب
عشقِ ما را مهر ما را خط پایانی نبود

سروشِ سلجوقی سروین

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد