-
اشــک .. از لبـــخند با ارزش تـــر است
چهارشنبه 12 اردیبهشت 1403 12:18
اشــک .. از لبـــخند با ارزش تـــر است جایگاهش نزد احساس خوش تر است می دهی لبـخند را بر هر که میبیند تو را اشک میریزد برای آنکه مهرش بیشتر است محمد قائمی نیا
-
السلام علیک یا صاحب الزمان
چهارشنبه 12 اردیبهشت 1403 12:17
-
منم تصنیف آن آهوی سرگردان صحرائی
چهارشنبه 12 اردیبهشت 1403 12:16
منم تصنیف آن آهوی سرگردان صحرائی منم توصیف کوچ خسته ی یک ایل قشقائی منم بی خواب و بی طاقت در این شب های یلدائی منم توضیح شاعر در سرود نرم لالائی گهی دلتنگ پروازم دمی دلبسته و افسون گهی چون شیخ صنعان داده دل در شور و شیدائی گهی وارسته از خویشم گهی همسایه با نفس و ضمیری چار سر همچون خدایان برهمائی به تسبیح و نماز و ورد...
-
صدای شیهه اسبان دلم می شنوی
چهارشنبه 12 اردیبهشت 1403 12:15
صدای شیهه اسبان دلم می شنوی که در تکاپوی غبار همچنان تو را می جویند؟ صدای شیهه اسبان دلم می شنوی که چون غم می تازند؟ در این صحرای سراب من شقایقی می جویم بی که بدانم مرا به ابدیت نگاه تو مژده ای خواهد داد؟ آن سوی این دشت جنون به اقیانوس مهر تو خواهم رفت و چون قایقی از درد شکسته غرق تو خواهم شد مصطفی ملکی
-
گردش ایام را گویم برایت ای رفیق؟
چهارشنبه 12 اردیبهشت 1403 12:14
گردش ایام را گویم برایت ای رفیق؟ دائما در دام غفلت رو به پایانی دقیق بال و پر سوزان بگردی بی هراس از شعلهها رسم پروانه شدن را چون نمیدانی عمیق از سر صدق و ادب گردی به دور شمعها ناگهان آغازِ پایان بوسه بر جان حریق سیدعلی موسوی
-
روزمعلم
چهارشنبه 12 اردیبهشت 1403 12:13
-
یارب مشو راضی به بی سر و سامانی دل
چهارشنبه 12 اردیبهشت 1403 12:12
یارب مشو راضی به بی سر و سامانی دل جانا مزن قرعه فال غم به پریشانی دل طبیبان عاجز ز درمان، بی درمانی دل دور بادا جغد شوم آید به ویرانی دل سعید تاجدینی
-
عشق پایانی ندارد که تو آغازش کنی
چهارشنبه 12 اردیبهشت 1403 12:10
عشق پایانی ندارد که تو آغازش کنی شور و شوقی در من و سازش کنی عشق را خواندند در روز ازل تا که بر معشوقه ابرازش کنی یاد شعر افتادم و آن حنجره چون فرو افتاد شد آن پنچره گرچه او افتادست در دست خاک بر لبان عاشقانش شعر پاک همچنان جاریست همچون نای او شعر زیبا و ترانه های او (عشق اگر روز ازل در دل دیوانه نبود تا ابد زیر فلک...
-
قاصدک نالید و گفت:
چهارشنبه 12 اردیبهشت 1403 12:06
قاصدک نالید و گفت: زندگی این روزها مشکل شده آرزو در گوشه ای عزلت نشینِ دل شده. خوب میدانم چرا چون به هنگامِ عبور از مرزِ ظلمت شحنه ای دست در جیبِ لباسِ اعتقادش می بَرَد سازِ ناکوکی بیابد، بی امان قلبِ پاکش می دَرَد. طفلکِ بیچاره حق دارد بماند در نهان... کوله بارِ حسرتش را زد به دوش با صدایی خسته پرسیدم: کجا؟ گفت:...
-
خروشان میشود گاهی..
چهارشنبه 12 اردیبهشت 1403 12:04
خروشان میشود گاهی.. هزاران قطره باران به ضرب آهنگ زیبایی که بر جان تو بنشیند چشمه بود و عشق بود و بوسه باران نوای دلنشینش بر من و یاران پیروز پورهادی
-
یک روز دلگرم خواهی شد
سهشنبه 11 اردیبهشت 1403 12:22
یک روز دلگرم خواهی شد به شعله های مهر در بوم های بی جان لابلای شراره های عشق آنجا که می شکند خلوت آدمی در برج های عاج به امیدی واهی آه، از تلنگرهای گرم در دست های سرد سپیده رسا
-
خوشبختی جا ماند لای چروک دستان مادر بزرگ
سهشنبه 11 اردیبهشت 1403 12:21
خوشبختی جا ماند لای چروک دستان مادر بزرگ بین خط اخم شیرین پدر بزرگ حاجی بابا اخم داشت، اما؛ از ته دل که نبود مردانگی را اینطور برایش تعریف کرده بودند. خنده های از ته دل هم جا ماند در حوض وسط حیاط. حالا جایش یک کله ی شیر گذاشته اند؛ خیلی هم بدقواره اس... صدای نخراشیده ای مرا از جا پراند نگهبان آسمان خراش بود. مرا مزاحم...
-
السلام علیک یا صاحب الزمان
سهشنبه 11 اردیبهشت 1403 12:19
-
بمان پیشم کمی از درد وغم آرام گیرم
سهشنبه 11 اردیبهشت 1403 12:18
بمان پیشم کمی از درد وغم آرام گیرم شبی را در کنارت خواب خوش درکام گیرم بخوانم یک غزل از عشق پاکت درخیالم سه تارت را بشورانم دمی الهام گیرم توان از من بریده ناله های پشت خنده بمان ،تا قطره قطره باده ات ازجام گیرم دلم درانتظار چشم زیبایت نشسته بیا تا از نگاهت عشق را پیغام گیرم من آن لیلای تنها مانده در بین غزلها...
-
دارم به دل عشقت نهان
سهشنبه 11 اردیبهشت 1403 12:17
دارم به دل عشقت نهان دردانـــــــه مستـــــانه باجان ودل می خوانمت مستــــــانه جـــانــانه شب تا سحرآغوش تو حسرت زده برجان من زیبــاترین زیبـــای من خـواهم شوی ازآن من رؤیـــای من درخواب من عشقت شده سودای من ای وای مـن ای وای مـن بختک زده بــرجــان من سویت رهــا روحم روان لب غنچه ی ابرو کمــان باتو سخن دارم زعشق...
-
زندگی
سهشنبه 11 اردیبهشت 1403 12:15
-
این روزها دیگر تنم توان حمل تنم را ندارد
سهشنبه 11 اردیبهشت 1403 12:15
این روزها دیگر تنم توان حمل تنم را ندارد گاهی به روحم طعنه میزند که تو با من چرایی و تن خسته دلش یک سیر عشق میخواهد و من منتظر یک لبخند و وقتی بجای لبخند یک کودک یک مادر یک معشوق یک معیوب یک مفت خور میخندد من دلم میگیرد و باز تنم خسته و تجمل حمل سنگین ای کاش بجای دعا برای صبح برای چشمانت می رقصیدن و باز می رقصیم سیاوش...
-
چشمهایش به سانِ خورشیدیست
سهشنبه 11 اردیبهشت 1403 12:13
چشمهایش به سانِ خورشیدیست که از پسِ ابرهای تیرهی ناامیدی نوید روزهای روشن را میدهد . . . علی طاعتی مرفه
-
درون داشت تن کُشته شد
سهشنبه 11 اردیبهشت 1403 12:10
درون داشت تن کُشته شد خواندش مَنگیا خوانده شد؛ کاسه سر هزارساله شکافته شد؟ هزاران مَن کاغذ هیچ شگرد دروغی مارپیچ دروغِ از دروغ تا دروغ با دروغ پایان آغازش کجا خواهد بود؟ بابک رضایی آسیابر
-
دلم با غصه درگیر است در این گرداب تنهایی
سهشنبه 11 اردیبهشت 1403 12:09
دلم با غصه درگیر است در این گرداب تنهایی هنوز طوفانی است حالم به مثل مرغ دریایی منم یک گوشیه ساحل نشستم روی یک نیمکت صدف بامو ج میرقصد همان رقص تماشایی همان عطررو همان خنده همان حس کنار تو هنوزم درخیال خود گمان دارم تو اینجایی تمام شعر من پر گشته از عشق تو ای جانان کجایی قصه بد کردم به دنبالم نمیایی بهم میریزم این...
-
دَردُ و دَرمان دَر دَوا گُم گَشته اَست
دوشنبه 10 اردیبهشت 1403 12:41
دَردُ و دَرمان دَر دَوا گُم گَشته اَست مصرُ و کنعان در خفا گم گشته است سوز و سرما در دلم یخ بسته چون مرد و مردان در زمان گمگشته است سانیا علی نژاد
-
السلام علیک یا صاحب الزمان
دوشنبه 10 اردیبهشت 1403 12:41
-
وقتی که پایِ آدم از روزِ ازل لغزید
دوشنبه 10 اردیبهشت 1403 12:40
وقتی که پایِ آدم از روزِ ازل لغزید وقتی که شیطان بر هُبوطِ آدمی خندید وقتی سفر در چرخه ای پیچیده شد آغاز وقتی که از حیرانی و سردرگمی ترسید وقتی که از آن ناکجا پا بر زمین بنهاد وقتی که رد شد از جهان و جامه اش پوسید وقتی که از بندِ مکان خود را رهایی داد وقتی که در برزخ به دنبالِ خودش چرخید وقتی زمان هم ساعتش را باز کرد...
-
برق چشمانت
دوشنبه 10 اردیبهشت 1403 12:39
برق چشمانت و لبخند لبهایت و گرمی دستانت آغاز سفریست به دنیایی که کهکشان آن فقط یک ستاره دارد و یه سیاره . . . تو آن ستارهای و من سیارهای در بند گرانش ابدی تو . . . علی طاعتی مرفه
-
صبح مثل پرنده خوشحال میخواند،
دوشنبه 10 اردیبهشت 1403 12:31
صبح مثل پرنده خوشحال میخواند، عصر مثل آفتاب پرست تغییر میکند، و شب مثل هشتپا با بادکشهایش به گذشته میچسبد. فردایش خسته از گذشته، مثل گوریل از عصبانیت زوزه میکشد. مثل گرگ میدرد، مثل کرگدن کور میشود، مثل عقرب به خود نیش میزند. و در آخر مثل مار پوست میاندازد. دوباره صبح میشود، و افکار تازهام... امان از افکار...
-
بهار
دوشنبه 10 اردیبهشت 1403 12:30
-
نامت به یقین عین غزل میارزد
دوشنبه 10 اردیبهشت 1403 12:28
نامت به یقین عین غزل میارزد وقتی که نباشی قلمم میلغزد تصویر تو در آینهام تار شدهست با رفتن تو پای دلم میلرزد حسن عباسی
-
بی تو همچون روحِ سرگردان در این دنیاشدم
دوشنبه 10 اردیبهشت 1403 12:28
بی تو همچون روحِ سرگردان در این دنیاشدم حالِ زارم رانگر مجنونِ بی لیلاشدم نیم شبها تا سحر نالم ز هجرانت صنم همچو موجی پُرتلاطم رویِ هردریا شدم ناله ها سر میدهم من کزجدایی روزشب بی وجودت دلبرا اندرجهان رسوا شدم رفتی از پیشم مرا تنها نهادی در جهان ازفراقت نازنین آواره درصحراشدم بادوچشمانت مرا افسون نمودی عاقبت غمزه ها...
-
بی فکر تو در سینه که بانگ جرسی نیست
دوشنبه 10 اردیبهشت 1403 12:27
بی فکر تو در سینه که بانگ جرسی نیست یک ثانیه با عشق تو که بوالهوسی نیست این سینه ی انباشته از عشق تو ای یار بر روی همه بسته و غیر از تو کسی نیست هر روز قدمگاه تو با دیده بشویَم افسوس غبار ره کوی تو بسی نیست هر چند که عمرم به تمامی به غمت رفت در راه تو اندازه بال مگسی نیست گفتی که به اندازه ی عشق تو نباشم تنها شده دل...
-
من خود غلط کردم و نصیحت این جوان کردم
دوشنبه 10 اردیبهشت 1403 12:26
من خود غلط کردم و نصیحت این جوان کردم خود را به درد سر انداختم و اذیت سران کردم بگذار بمانند به نیت و کردار شان که خوشست من چه سری بودم و نفهمیده ام قصد جان کردم در زندگی خود بماند ه ام فریاد گرم کس نیست آخر چرا اشتباه کردم و یادی از این دیگران کردم گر لال بودم و بهتر این بود نطق بی ارزش عشق من در شهر عشق ماندم و خود...