گفت مشکن و بگذر صنما از گنه دل

گفت مشکن و بگذر صنما از گنه دل
بسپار منش تا بروفم غبار از آینه دل
چون گشت هویدا همه اسرار نهفته
آرام بگیر و کمی ناز بیارام بر شانه دل


مجید فخرائی مقدم

ای باغبان که جنگلت از یاد برده ای

ای باغبان که جنگلت از یاد برده ای
هر سرو را به دست تبرزن سپرده ای

پاییز زندگی نرسید و تو چون اجل
تعداد برگ های خزان را شمرده ای

یکبار شد از اشک گلی دیده تر کنی؟
آیا به سینه کودکی اَت را فشرده ای ؟

دلسوز داغ دیدگی ِ مادری شدی ؟
یا شاد کرده ای پدر دل فسرده ای ؟

((ایمان بیاوریم به آغاز فصل سرد ))
باید فروغ شمع شوی تا نمرده ای

در من غمی به وسعت تاریخ خفته است
خوش باش ای که غصه ی ما را نخورده ای


عادل دانشی

ای کبوتر تو بیا اااااامشبی یک دل پرواز بده

ای کبوتر تو بیا اااااامشبی یک دل پرواز بده
شوق پر وبال به من و یک دل شهباز بده

دلی که به دل لشکر پیشواااااز خوش است
اشک شوقی به دل مِحرم بهارِ پُر ناز بده

گرسینه ی من پیر طریقت به سوزد از دل وجان
تو بیا یه دل خوش به دل همره خوش آواز بده

شاید امشب به حضور تو بیام شهاب آفتاب گردان
بی خیال از تنش خصم امشبی یک تن سر ناز بده

گر چه زفقر برفتی به مهمانی تیرگی و دود غبار
اختیار به من وآفتاب درخشان یک سرنغمه ساز بده

ای خدابگذار روح مرا از دل وجان بااعجاز ببرن
تکه نانی بی سر سوزن به رادِ بلند آواز بده


منوچهر فتیان پور

ای که پنهان میکنی خود را زما

ای که پنهان میکنی خود را زما
رخ بر که میداری عیان پنهان زما

آمدی مست درنقاب و خواب ما
بوسه پنهانی عیان دادی به ما

گرچه داری دیده را از ما دریغ
بوسه را را درخواب نتوان کرد دریغ


امیرعلی مهدی پور

چو هنگام وداع

چو هنگام وداع
چشمان تو
خندان دیدم
پای گل های درین
بی صدا خندیدم
احساسم
در انقضای زمان ها گم شد
روحم اما
در تیره رنگ ها پنهان
لیک تو در من
گم نشدی
غرق شدی
چه باطل اندیشیده ای
همسفر محنت بود
و منی دانستم
که شراب مرگ را
در خودم نوشیدم


شادی خانی

فهمیده‌ای که فهمیده‌ام شیوا ترین هستی

فهمیده‌ای که فهمیده‌ام شیوا ترین هستی
غمدیده ای که غمدیده ام پیراترین هستی

سلطان عشقی و ای محبت بیش از حددم
قربان توهستم که تو هم زیباترین هستی

من آفریده ام که نقش تو را به شعر وادب
ای با ادبترین بیا که تو با ادبترین هستی

از ماه هم خبر داری که عاشقت شده است
خورشید شده ای تو گویا رویاترین هستی

از دهر هم گذشتیم و رفتیم به عالم عشق
لیلی را بدیدم که تو هم دارا ترین هستی

پرواز نکرده بودم که تو هم پرو بالم دادی
همراز توبودم که توهم همراز ترین هستی

پایان کار را توببین که مجنون بمردو رفت
دمسازتوهستم سپیده که آوا ترین هستی

علی جعفری

چگونه زهره را به زهره بسپارم

چگونه زهره را به زهره بسپارم
آنجا که گز گز دستان و پاهایم
اعتراضی ست به آنچه نمیخواهم
چگونه اعتماد کنم به زهره
وقتی زهره ی درونم بلاتکلیف ست
چگونه رها کنم و بروم
چگونه بی دغدغه رویاهایم را درنوردم
وقتی آغوش زهره مدتهاست خشکیده
چگونه
چگونه
درد را معنا کنم
آن هنگام که روح زهره آرمیده ست
در خفقان
در معبدی خاموش


زهره ارشد

بادهای سرد زوزه کشان درپس کوچه های زوال عقل

بادهای سرد زوزه کشان درپس کوچه های زوال عقل ، مرامسموم از ترس میکنند ....
در راه مانده مرا فریاد میکشند .
رویاهای شب گرد دویدن را کشان کشان برتنم حکاکی میکنند
وبوی یاس روی دیوار همسایه را درموهای پرچین مجعدم نفس میکشند ..
چقدر تنهاست کوچه ی احساس
وچه دلگیر قدم های مست

معصومه دهقانی