گفت مشکن و بگذر صنما از گنه دل

گفت مشکن و بگذر صنما از گنه دل
بسپار منش تا بروفم غبار از آینه دل
چون گشت هویدا همه اسرار نهفته
آرام بگیر و کمی ناز بیارام بر شانه دل


مجید فخرائی مقدم

مسافرم

مسافرم
مسافر جاده ای مجهول
رفتن
یا
آمدن
مسئاله اما این نیست
مسیر این جاده را سمت مشخص میکند
سمت تو
سمت بودنت
یا
سمت نبودنت
مسئاله بودن یا نبودن توست
اگر بمانی در بودن باید آمد
اما
اگر نمانی در بودن باید رفت
بیایم
یا
بروم
ای زیباترین بهانه بودن...


مجید فخرائی مقدم

تو مرا انکار میکنی،

تو مرا
انکار میکنی،
من اما
هر لحظه مومن تر میشوم،
مرز عجیبی است
میان انکار تو
و ایمان من به دوست داشتنت...

مجید فخرائی مقدم