حُجب سخن دار که حجاب است تو را برزبان

حُجب سخن دار که حجاب است تو را برزبان
حُب زبان نیک کلامی ست که باشدتورا دربیان

آنکه به گفتارو ز کردار مطلق نشود در ادب پایبند
مصلحت اینست به افسار مهارش کند نعل بند


امیرعلی مهدی پور

سوخت این سینۀ پر درد

سوخت این سینۀ پر درد
از نخ به نخ خاطره ها
بین دو انگشت
در آتش سیگار


امیرعلی مهدی پور

ای که پنهان میکنی خود را زما

ای که پنهان میکنی خود را زما
رخ بر که میداری عیان پنهان زما

آمدی مست درنقاب و خواب ما
بوسه پنهانی عیان دادی به ما

گرچه داری دیده را از ما دریغ
بوسه را را درخواب نتوان کرد دریغ


امیرعلی مهدی پور

عشق باشد پرتوئی ازکمال و معرفت

عشق باشد پرتوئی ازکمال و معرفت
جلوه ای ازعاطفه درمقام و مرتبت

مجازی یا حقیقی هردو ازیک قاعده
بینش والاتری ازفهم و درک و رابطه


امیرعلی مهدی پور

آرزو کردم به وقت خواب ببینم خواب او

آرزو کردم به وقت خواب ببینم خواب او
شاید برآید آرزو از حصار حسرت دیدار او

مست و خمار خوابِ او در سراب آرزو
خواب دیدم اوی من پُرسخاوت غرق درآغوش او


امیرعلی مهدی پور

چرخ تقدیر نچرخید و

چرخ تقدیر نچرخید و
به تقریر عشق
وامانده و دل کندۀ اجباری
به تصویری زمعشوق
سر سلسلۀ بزم جنونم...

امیرعلی مهدی پور

با پای گریز ازعشق در عشق گذر داریم

با پای گریز ازعشق در عشق گذر داریم

گه با دل قهرآمیز برعشق نظر داریم


امیرعلی مهدی پور

عاشق نماها نبض ونظم عشق برهم میزنند

عاشق نماها نبض ونظم عشق برهم میزنند
درنمادعاشقی وحُسن صوری حال برهم میزنند

امیرعلی مهدی پور