تنها تو همراه با اشک هایت

تنها تو
همراه با اشک هایت
می خوانی
هیچ پرنده ای
زیر باران
نمی خواند!


منوچهر پورزرین

وقتی که داستان تو را گوش می کنم

وقتی که داستان تو را گوش می کنم
خود را در این میانه فراموش می کنم

تو شوکران حادثه های طراوتی
مهر تو را به جان و دلم نوش می کنم


یادت غنیمت است مگیر از خیال من
گاهی تو را بهانه آغوش می کنم

من آتشم که اخگر سوزان خویش را
با لخظه های مهر تو خاموش می کنم

تر دامنی حریف صداقت نمی شود
این قصه را بخون سیاووش می کنم


بگذار بار غصه خود را به دوش من
وقتی ردای عشق تو بر دوش می کنم

علی معصومی

با نوشتن هر شعر

با نوشتن هر شعر

یک قدم به تو

نزدیک تر می شوم

خودت بگو:

کجا رفته ای

که با این همه شعر

هنوز به تو

نرسیده ام...


((محمد شیرین زاده))

خدا کند بارانی از مَی جاری شود

خدا کند بارانی از مَی جاری شود
جهان مست شود...
گندم های دهقان سبز و
زبان ها دروغ را فراموش کنند
کافه ها دو نفره شوند
در خیابان ها عشق رقصد
نیمکت های پارک تنهایی را از یاد برند و
چشم ها اشک را...
خدا کند بارانی‌‌ از مَی جاری شود
یوسف های گم گشته باز آیند!!


ساسان مردوخی

می دانم هرگز به تو نخواهم رسید

می دانم هرگز به تو نخواهم رسید

اما...

فکر کردن به رویای محال شیرین است

عشق تو میوه ممنوعه ست

اما...

چه کنم..؟ دلم عاشق خط قرمز هاست.

مریم سپهوند

به پیراهنم بیاویز

به پیراهنم بیاویز

چون سنجاقی زینتی

که بر حریری بی آستین

به ناز می نشیند

به کمرگاهم بپیچ

چون ابریشمی که گره می خورد 

تا دست آفتاب

به پوستم نرسد

اندوه باش

پا به سینه ام بگذار 

و‌ماندگار شو


((روشنک آرامش))

مهتاب شبی بودو نگاه سرد پاییز.

مهتاب شبی بودو نگاه سرد پاییز.
وخیابانی جدا افتاده از راه
گرفته بوی آذر درختان چنار ارغوانی
وآن سو
نیمکتی فرسوده بودو چراغی روی تیرک
شمشادها خیس شبنم.
صدای جیرجیرکی پنهان میان بوته ها
ساز جدایی بود برای برگها.
مرغ شب آهسته بر شاخه ی خشکی نشست.

عجیب حال غریبی داشتم!
دست در جیب , کشیده کلاه برسر
قدمهایم شمرده , افکارم پریشان
درونم شوق رفتن . تب دیدار دارد.
سکوت شب چه گیرا بود آن دم.
زیر لب عاشقانه با مهتاب خواندم.
سحر شد آن شب شیدایی من.

عباس سهامی بوشهری