گوشه چشمی نظری کن

گوشه چشمی نظری کن
تا همه تن گلو شوم
فریاد کشم
نام تورا
عشق تو را


مریم سپهوند

هوای حوصله ام شرجی ست

هوای حوصله ام شرجی ست

غم نبودنت دم کرده

راه نفسم را بسته

مریم سپهوند

تو عشق بسرای

تو عشق بسرای

من می سرایم تو را

تو آوازی

من می خوانم تو را

مریم سپهوند

در آن دو چشم مست

در آن دو چشم مست
قلب بی انتها,آغوش جنون
در آن مرد بی پایان
بی جرعه ای از جام لبش,
گم شده ام...
انتهای دیوانگی مگر همین نیست؟


مریم_سپهوند

دنیای بدیست دیوانه در دیوانه

دنیای بدیست دیوانه در دیوانه
همه زنجیر شدیم به یک دیوانه خانه

نمیدانیم به دنبال چه هستیم
سردر گریبان , مدهوش در میخانه

آواره دیروزیم و سرگشته فردا
میلولیم در ورطه مزخرف زمانه

پیش می رویم به سوی مرگ
بی توشه ای از این دنیای مجرمانه

همه عمر می دویم به دنبال آرامش
آرامشی نیست در این عالم ملولانه

زندگی انباشته از مرگ هاست
لحظه یی ست حادثه های شادمانه


مریم_سپهوند

هر سال عبور می کنم از فصل عشق , بدون تو

هر سال عبور می کنم از فصل عشق , بدون تو
دستانت را کم دارم برای ساختن خاطره ای از نم نم باران

 و خش خش برگهای پاییزی.


مریم سپهوند

تو را می خواهم ای افسانه عشق

تو را می خواهم ای افسانه عشق
بخوانمت از دل, یگانه عشق
نگاه پر تب و تاب چشمانت
مدهوشم می کند, پیمانه عشق
شراره دستانت, آتش احساسم
زیباست لغزش بی شرمانه عشق


مریم_سپهوند

در این هنگامه که به سویم می آیی

در این هنگامه که به سویم می آیی , لباسی گرم بر تن احساست کن و آهسته نزدیک بیا

مبادا از هرم نفسهای سردم یخ بزنی

دوستت دارم هایت را به دستانم بده تا آرام آرام گرم کنند انگشتان کرخت شده از لمس عشقی نافرجام را.

نفس به نفس گرم کن روح بوران زده ام را

دور کن لهیب شعله های عشقت را

میترسم, بعد از آن سرمای سوزان , آتشی بسوزاند مرا

مریم سپهوند

قلب تپنده عشق!

قلب تپنده عشق!

قیام کن بر عقل دیکتاتورم

بگذار من باشم

بال بگشایم در عمق مستی

دلم دیوانگی می خواهد


مریم_سپهوند

دانه دانه سلول های تنم

دانه دانه سلول های تنم
برای رسیدن به تو پرنده می شوند
پرنده ها بی لانه اند
آشیانه قلبت کجاست؟

مریم_سپهوند