در آن دو چشم مست
قلب بی انتها,آغوش جنون
در آن مرد بی پایان
بی جرعه ای از جام لبش,
گم شده ام...
انتهای دیوانگی مگر همین نیست؟
مریم_سپهوند
قاصدک در گوشش زمزمه کن, تلاطم دریای رنجم را
بگو منم و ژرف دوریت
موج نگاهم را به ساحلش برسان
مریم_سپهوند
بغض فرو خورده آه م
که می گویند چنین و چنانم
کسی نمی داند دلِ شکسته بی یار
قلبش سخت می شود همچون دیوار
نمی خواهم دگر عاشقی, مرا خوار کند
چشم و دل در کف, دل مرا زار کند
مریم_سپهوند
قلبت گورستانی ست که روح مرا در آن دفن کردی
من مرده ایی مغرورم
به خوابت هم نمی آیم
هر زمان عشق را آرزو کردی , قلبت را نبش قبر کن
مرا خواهی یافت
مریم_سپهوند
می دانم هرگز به تو نخواهم رسید
اما...
فکر کردن به رویای محال شیرین است
عشق تو میوه ممنوعه ست
اما...
چه کنم..؟ دلم عاشق خط قرمز هاست.
مریم سپهوند
چشم بگشا
بتاب بر این دل خفته در حزن
سینه مدفون شده در درد
تا به انوار نگاهت سر برآورد
جوانه زند و عشق را شکوفه کند
آه... که اگر بوسه گرمی هدیه کنی...
گلی زیبا می دهد...
...این قلب دفن شده در خاک سرد احساست
مریم سپهوند
در اندوه تنهایی
در غباری از بی کسی
ایستاده ایی.
سرگشته , دمی آسودن با عشق , را می جویی
فراموش کردی؟...
کسی این سوی غبار , پر از دلدادگی , چشم به سایه ات دوخته
و
لحظه های انتظارش برای تو , سال می شوند
مریم سپهوند
من , آشفته و خوابزده
عشق را چه کنم؟
در قفسم, تنها و شبزده
عشق را چه کنم؟
برو ای عشق
دخترکان ترنجِ بی رنج
تو را می خوانند
منِ دیوانه پر رنج بلادیده
عشق را چه کنم؟
مریم_سپهوند
از آن گه که قامت رعنایت بدیدم
قبله ام کج شده و قبله نما بیتاب ست
سوی کوی تو , دائم , قائم بر نمازم
زینهار که پریشانم و حالم خراب ست
قد قامت چشم تو , حی الا لب تو
عبادت روی تو , عین صواب ست
سجده می کنم بر خاک کوی تو
نام تو, در ذکر سجودم خطاب ست
نظری کن به این بنده حیرانت
گرمی آغوش تو,مرا محراب ست
مدهوشم از میخانه چشمان تو
مستی ام مست تر از جام شراب ست
مرتد شدم از هرچه بودم پیش ازاین
زین پس کیش من پرستش رخ مهتاب ست
مریم_سپهوند
چگونه تو را به دست بیاورم؟
چگونه؟!
در کنج کدام دل نشسته ای رویای من
مرا ببین
چشمانم افسونگری را از بر است
دریغا تو را گم کرده ام
سالهاست چشم به راه نشسته ام
که لحظه من و تو فرا رسد...
چگونه تو را به دست بیاورم؟
چگونه؟!
مریم_سپهوند