زیبا جان..،

زیبا جان..،
باران که می بارد
به یاد چشمانت افتادم؛
قلمم همچون اسلحه ای تشنه و خالی ست
که با پوکه های خونینِ بغض گلویم
فشنگ را قشنگ نوشتم
تا تمام ماشه ها چکانده شود
بر روی شقیقه ی سربازهای بی جان
مثل لاله های سُرخِ واژگون!

مرتضی سنجری

نمی خندیدی

نمی خندیدی

و آتش عشق

                هرگز روشن نمی شد.

پیراهن مان سوخت

به شهر که آمدیم

به عریانی مان خندیدند.

(رسول یونان) 

شب پره

شب پره
سوار بر بال شب
عطر یاس
پر کرده فضای شب
صدای نفس‌هایت
زمزمه مداوم هر شب
آنگاه که تو خوابی
آنگاه که من بیدارم


مهرداد درگاهی

آخر تو قائم الزاویه رفاقتی رفیق

برفها رد پایت را از خاطر حیاط مدرسه محو نخواهند کرد
وقتی صدای زنگ تفریح بوی مثلثات به خودشان میگیرند
آخر تو قائم الزاویه رفاقتی رفیق

فریبا صادقی

با من «رفت و آمد» نکن!

با من

«رفت و آمد» نکن!

«رفتن»

فعل قشنگی نیست...

با من

فقط راه بیا...

(شهناز اسحاقی)

با یک کلام ساده ات چون شعر شیوا میشوم

با یک کلام ساده ات چون شعر شیوا میشوم

در تو نهان میگردم و از تو هویدا میشوم

تا تو نگاهم می کنی چون قرص ماهم میکنی

با تو به رویا میروم ازتو چه زیبا میشوم

ای از تبار آینه در تو مکرر میشوم

از جبر تنهایی خود گویی که منها میشوم

با تو به هرم عاشقی گرم وزلال و بی غشم

بی تو به شب میمانم وهمنام یلدا میشوم

بی تو اسیر لحظه های خفته در تنهایم

با تو به فردا میرسم فردا و فردا میشوم

من در غبار راه تو میمانم و تو میروی

در این غبار بی کسی یک عمر تنها میشوم

در واژه ها گم میشوی بی آنکه پیدایت کنم

با اینهمه دلدادگی لیلای رسوا میشوم

تو میروی تا از تو جانها گل کنند

من همنشین هر شب این روح تنها میشوم

در قاب لبخندت

در قاب لبخندت
یک مزرعه مریم
موج می زند در من
در سرود نفس هایت
پرویز صادقی