زیبا جان..،

زیبا جان..،
باران که می بارد
به یاد چشمانت افتادم؛
قلمم همچون اسلحه ای تشنه و خالی ست
که با پوکه های خونینِ بغض گلویم
فشنگ را قشنگ نوشتم
تا تمام ماشه ها چکانده شود
بر روی شقیقه ی سربازهای بی جان
مثل لاله های سُرخِ واژگون!

مرتضی سنجری

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.