عجب دردی است تنهایی حتی اگر دریایی

دریا خشکید
کسی ندید
رودی نگذشت
ابری نبارید
سنگی جابجا نشد که سدی نباشد
عجب دریای غریبی
دوستی نداشت شاید
عجب دردی است تنهایی
حتی اگر دریایی


فریبا صادقی

وقتی برگها می ریختند

وقتی برگها می ریختند
می گفتی خدا می خواهد
وقتی گلها پرپر به روی زمین التماس کنان نگاهمان میکردند تا زخمیشان نکنیم
باز هم تو بودی که می گفتی خدا میخواهد

وقتی دلم را کشتی
وقتی هم صحبتی ام را ندید گرفتی
وقتی همراهیم را اشتباه دانستی
بالا را نگاه کردم به خدای آسمان اشاره کردم
گفتم
خدایا التماسم را تو ببین
نگو نه
می دانی همه اش صدایم از بغض گرفته
پس منو به کی می سپاری


فریبا صادقی

دلم را که شکستی

دلم را که شکستی
درد زخمی شد
غصه رنگ دنیایم شد
گریه همراه چشمانم
دیگر راه نخواهم رفت
نداشتن همراه درد است
و باز هم غصه آمد
دیگر به یادت نخواهم آورد
تکرار
تکرار
تکرار


فریبا صادقی

قلم کاغذ

قلم
کاغذ
رویاهای دور
افکار درهم
من و سیگار
لبهایی که مشغول تر از افکارم بود
دستم شقیقه هایم را هدف گرفته بود
دنیای من قاب عکس نگاه سبز بی وفا بود
نفهمیدم نگاهش چرا سبز
دنیا قلم را جدی بگیر
که مرا تا خدا می برد
و تو را به همه نشان می دهد
نکند باز هم لقب فانی به خود بگیری


فریبا صادقی

زمین می لرزد

زمین می لرزد
وقتی آغوش گرمت‌گشوده
می شود
می خواهم در زلزله نگاهت پناه بگیرم
آغوشت را به زمین نسپار
دیریست منتظرم

فریبا صادقی

نفس را به قفس سپردم شد آرزو

نفس را به قفس سپردم شد آرزو
نفس را به را به آرزو سپردم شد عشق
عشق را به آرزو سپردم شد حسرت
حسرت را فرو دادم تا آزادانه نفس بکشم

فریبا صادقی

به چشمانت نگاه نمی کنم صراط مستقیم است

به چشمانت نگاه نمی کنم صراط مستقیم است
آغوشت را به نگاهت نمی فروشم
فاصله از زمین تا آسمان است
یکی بهشت است و دیگری قعر جهنم
نگاهت را درویش کن که خدا هم بخشنده است


فریبا صادقی

گفتم عشقم پس چرا ناماند‌گاری

گفتم عشقم پس چرا ناماند‌گاری
گفت انتظار ,شمردن ثانیه هاست
من لحظه ها پیرم می کند اگر نباشی کنارم
قولم بی اعتبار است ؟!!
گفت نگاهت ناماندگار است
نگاهت آغوش گرمت را زمستان میکند
حرمت سرخ لبانت همچو بهاران را کوچه باغ یادها می کند


فریبا صادقی

آن هنگام که رد پای خاطراتم مرهون اشکهایم می شود

آن هنگام که رد پای خاطراتم مرهون اشکهایم می شود
گل اقاقیا سکوت میکند
گل یاس ناله سر می دهد
گل محمدی علامت سوال می شود
به چه جرمی دنیا را به من دادی
و اینگونه عذابم می دهی
چند نفر را از بند آزاد کردی
اگر گناهشان نابخشودنی تر از من بود
چرا زندگی مرا گلریزان کردی

چرا چرا چرا

فریبا صادقی

نمی دانم چرا پروانه خوش و آب و رنگ نازک دل

نمی دانم چرا پروانه خوش و آب و رنگ نازک دل
عاشق شمع سوزان می شود ؟
نمی دانم چرا گل زیبا
دیدن سوختن پر پروانه را انتخاب کرده؟
نمی دانم چرا بلبل خوش الحان
عاشق ماندن در قفس می شود؟
بید می لرزد تا نسیم آسوده بتازد
و خبر از عشق بید را محاوره کند
سوختن ساختنی نیست

اما عشق از این سوختن لذت می برد
حتی اگر در آخر اشک بریزد و بگوید باختم

فریبا صادقی