من منتظر دیدار... با حالت دلسردی

من منتظر دیدار... با حالت دلسردی
افسوس نمی دانی با عشق چه ها کردی

یک بار تو را دیدم... یک عمر پر از دردم
کارم شده در کوچه از فکر تو شبگردی

این بود مرام تو؟... ایوای به حال شعر
تف بر تو و برذاتت ازبس که تو نامردی

آخر چه بلایی بود.... آوار سرم آمد
ای غصه ی ناخوانده تو شورش یک دردی

لبریز تراز گل بود... فواره ی چشمانم
کافیست ببینی تو،رخسار من و زردی


سهم تو غزل کردم...در شام بدون تو
هر بار برایم درد....نیرنگ تو آوردی

بدرود،خداحافظ...من داغ زدم دستم
هی،میکشمت این بار،با وسوسه برگردی

تنها دو چشم تنها دو چشم داشتم

تنها دو چشم

تنها دو چشم داشتم

دو دریچه کوچک

و این برای دنبال کسی گشتن

در جهانی که خیلی بزرگ است

کم بود

مرا ببخش

اگر پیدایت نکردم...


رویا شاه حسین زاده

خیلی با عجله از خونه زد بیرون

خیلی با عجله از خونه زد بیرون

چند دقیقه بعدش بهم پیام داد

_گفت : هنوز خونه ای؟

_گفتم : چطورمگه؟ چیزی جا گذاشتی؟

_گفت : آره

_گفتم : چیو؟

_گفت : تو رو...


بابک زمانی

این دست وفا بود، نه دست طلب ای دوست

این دست وفا بود، نه دست طلب ای دوست
اما تو، به این دستِ پر از پینه چه گفتی؟

اونایی که خیلی آدمای سرد و بی روحی هستن

+اونایی که خیلی آدمای سرد و بی روحی هستن
از سنگ نیستن,زیاد به سنگ خوردن...

به کجا برم شکایت به که گویم این حکایت

به کجا برم شکایت به که گویم این حکایت
که لبت حیات ما بود و نداشتی دوامی ...

شرمی نداشت از اینکه اعتراف کند

شرمی نداشت از اینکه اعتراف کند
سرانجام متوجه شده‌ در چه کشوری زندگی می‌کند:
کشوری بسیار زیبا، با تاریخ غنی ولی مملو از بی‌عدالتی‌ها.

برای مردی که عاشق می شود

برای مردی که
عاشق می شود
دو راه باقی می ماند:
یا در تنهایی بمیرد
یا همیشه عاشق بماند.
و من سالهاست
که شعرهایم
پر از تنهایست...


حسن رسولی

من کریستال های جدا شده از ابرهام

من
کریستال های جدا شده از ابرهام
که به دیدن تو آمده است
با احساساتی دست نخورده
نشسته ام لبه ی تاریکی هایی
که به سفیدی های لباسم،
می آید...
انجمادی ام
ضمیمه شده
روی خنکای شب..
و صبح را
در شهری ام
با آفتابی سروقت
اما...
مردمانی که دیرشان شده است


آب می شوم...
لگد مال می شوم...
و همچنان...
پنجره ی تو بسته است
تو
دیر می کنی..
و حتی این راه های باز شده هم
به من نمی سد..

شیما اسلام پناه