مرا کاشته بودند

مرا کاشته بودند

کاشته بودندم

تا با خورشیدهای عجول

احاطه‌ام کنند

تو آمدی چنان نرم مرا چیدی

که رفتار نسیم را

در دست تو حس کردم

بیژن الهی

چه خوش است در فراقی همه عمر

چه خوش است در فراقی همه عمر
صبر کردن به امید آنکه روزی
به کف افتد وصالی...

سعدی

چقدر خوشبختم!

چقدر خوشبختم!

می‌ توانم عکسِ

سیاه و سفید تو را ببوسم،

و باور کنم که در آن سوی سواحل رویا،

با تماس نابهنگامِ گرمایی به گونه‌ات

از خواب می‌پری...!

یغما گلرویی

تنها به کوچه می‌روم

تنها به کوچه می‌روم
ازعابران ساعت وقوع خوشبختی را می‌پرسم
عابران‌؛ اخمو، کج‌خیال و عبوس
جواب مرا نمی‌دهند..

یار باید که غم یار خورَد، یار کجاست؟

یار باید که غم یار خورَد، یار کجاست؟
غمِ دل هست فراوان، دلِ غمخوار کجاست؟

بابافغانی شیرازی

و از آن روزی که مرا دوست داری

و از آن روزی که مرا دوست داری
جهان بزرگتر شد و آسمان گسترده تر شد
و دریا نیلگون تر شد
و گنجشکان آزادتر شدند
و من هزار هزاربار زیباتر شدم...

به کجا رفتند آن دخترانی که سراسیمه

به کجا رفتند
آن دخترانی که سراسیمه
در ازدواج دفن شدند
آیا لبخند آنان را در
آینه ی غروب به یاد داری؟