از یاد نبر که از یاد نبردمت!

از یاد نبر که از یاد نبردمت!

   از یاد نبر که تمام این سالها،

   با هر زنگِ نا به هنگام تلفن از جا پریدم،

   گوشی را برداشتم

   و به جا صدای تو،

   صدای همسایه ای،

   دوستی،

   دشمنی را شنیدم!

   از یاد نبر که همیشه،

   بعد از شنیدن ش آهنگِ «جان مریم»

   در اتاق من باران بارید!

   از یاد نبر که – با تمام این احوای-

   همیشه اشتیاق تکرار ترانه ها با من بودى

   همیشه این من بودم

   که برای پرسشی ساده پا پیش می گذاشتم!

   همیشه حنجره من

   هواخواهِ خواندن آواز آرزوها بود!

   همیشه این چشم بی قرار…

یغما گلرویی

دوستت‌ می‌دارم!

دوستت‌ می‌دارم!

چونان‌ بلوطی‌ که‌ زخم‌ یادگارِ عشقی‌ برباد رفته‌ را!

ستاره‌ای‌ که‌ شب‌ را

برای‌ چشمک‌ زدن!

و پرنده‌ای‌ اسیر

که‌ پرنده‌ی‌ آزادی‌ را!

تا رهایی‌ به‌ بار بنشیند،

آن‌ سوی‌ حیرانی‌ِ میله‌های‌ قفس‌!


"یغما گلرویی

دستم را بگیر.‌‌‌..

دستم را بگیر.‌‌‌..
همین دست،
برایت ترانه‌های‌ عاشقانه نوشته...
همین دست،
سوخته در حسرتِ لمس دست‌های‌ تو...
همین دست،
پاک کرده اشک‌هایی‌ را...
این دست،
پینه ‌بسته از نوشتن مداومِ نامت...
دستم را بگیر
و از خیابانِ زندگی‌ بگذران مرا...

یغماگلرویی

مژه ای افتاده را برداشتی از گونه ام

مژه ای افتاده را برداشتی از گونه ام

و من که عمری

محتاج یک نوازش تو بودم

آرزو کردم

کاش تمام مژه های چشم هایم می ریختند

تا تو یک به یک

با پیله ی ابریشم سر انگشتت

از گونه ام بر می داشتیشان...

آن وقت

با چشمان بی مژه پلک می زدم

و تو

می خندیدی!

(یغما گلرویی)

از مجموعه باران برای تو می بارد/ انتشارات نگاه

نگاهم کن که شب گم شه ، نگاهم کن که پیدا شم

نگاهم کن که شب گم شه ، نگاهم کن که پیدا شم

نگاهم کن نگاهم کن ، نذار تنها ترین باشم

به تو می بخشم آواز و چراغ و شبنم و نور و

به تو می بخشم این قلب به تو محتاج مغرور و

تو ابرا رو بگیر از من که چشمام خیسه بارونه

به دور از تو پروانه ، تو حبس پیله می مونه

نگاهت را نثارم کن ، گل وحشی تو رامم کن

بتابون عشق و تو چشمام ، شروعم کن ، تمامم کن

نگاهم کن که تو چشمات یه جنگل داره می سوزه

بدون تو دچارم من ، دچار مرگ هر روزه..!

نگاهم کن بذار با تو تماشایی بشه دنیا

بذار از برق چشم تو بمیرن این سیاهی ها

به آخر می رسم بی تو ، به دیوار و شب و خنجر

بهار و عشق و دعوت کن ، به این تقویم خاکستر

نگاهت را نثارم کن ، گل وحشی تو رامم کن

بتابون عشق و تو چشمام ، شروعم کن ، تمامم کن

یغما گلرویی

در وداع هر دیدار

در وداع هر دیدار
پی واژه‌ای می‌گردم به جای خداحافظ
تا با آن بباورانم به خود
که دوباره دیدنت محال نیست !
حرفی شبیه می‌بینمت تا بعد
به امید دیدار ...
حرفی که نجاتم دهد
از هراس دوباره ندیدن تو ...!

.
.
.
یغما_گلرویی

دوستت‌ می‌دارم!

دوستت‌ می‌دارم!

چونان‌ بلوطی‌ که‌ زخم‌ یادگارِ عشقی‌ برباد رفته‌ را!

ستاره‌ای‌ که‌ شب‌ را

برای‌ چشمک‌ زدن!

و پرنده‌ای‌ اسیر

که‌ پرنده‌ی‌ آزادی‌ را!

تا رهایی‌ به‌ بار بنشیند،

آن‌ سوی‌ حیرانی‌ِ میله‌های‌ قفس‌!


"یغما گلرویی

تو را دوست‌ می‌دارم‌ و با تو

تو را
دوست‌ می‌دارم‌ و با تو
دیگَرَم‌ به بیداری این‌ گستره‌ی
خاموش‌ُ آدمیانش‌ نیاز نیست... .


یغما_گلرویی

در دایره‌یِ تاریک فنجانِ فال

در دایره‌یِ تاریک فنجانِ فال
عکسِ فانوسِ ستاره و عطر اطلسی افتاده است
شاید شروع نور
نشانه‌یی از بازگشت نگاه گرم تو باشد
باید به طراوت تقویم‌های کهنه سفر کنم
تقویم ناب ترین ترانه‌یِ نمناک
تقویم سبزترین سلام اول صبح
تقویم دور دیدار بوسه و دست
شاید در ازدحام روزها
یا در انتهای همان کوچه‌یِ شاد شمشادها
شاعری دلشکار را ببینم
که شیرین ترین نام جهان را زیر لب تکرار می کند
و تلخ می گرید .

یغما_گلرویی

چقدر خوشبختم!

چقدر خوشبختم!

می‌ توانم عکسِ

سیاه و سفید تو را ببوسم،

و باور کنم که در آن سوی سواحل رویا،

با تماس نابهنگامِ گرمایی به گونه‌ات

از خواب می‌پری...!

یغما گلرویی