لبخند بزنید تا اینکه بخواهید

گاهی راحت تر آن است
با وجود اندوهی که در درونتان موج می زند
لبخند بزنید تا اینکه بخواهید
به همه عالم علت غمگینی خود را
توضیح دهید!

ساراماگو

زندگی همین است همین چیز های کوچکِ ساده

زندگی همین است
همین چیز های کوچکِ ساده
مثلا تو بخندی
و من قربان صدقه ی
لحن صدایت بروم...

هستی_خانی

رفتنت حفره‌ ای در من ایجاد خواهد کرد

رفتنت

حفره‌ ای در من ایجاد خواهد کرد

که تابستان و زمستان

از آن سوز می‌آید؛

با اینهمه آغوشت را بردار و برو

هرجای دنیا را که خواستی گرم کن!

پرندگانی هستند

که ترجیح می‌ دهند

پای عشقی که ریشه دارد

از سرما یخ بزنند.

 

"مژگان عباسلو"

نه که دلتنگت شده باشم ها !

نه که دلتنگت شده باشم ها !

نه ..

فقط میخواهم بگویم

به پاهایت

آمـدن می آید

همین ...


 مریم قهرمانلو

ما نقد عافیت به می ناب داده ایم

ما نقد عافیت به می ناب داده ایم
خار و خس وجود به سیلاب داده ایم
آن شعله ایم کز نفسِ گرمِ سینه سوز
گرمی به آفتابِ جهانتاب داده ایم
در جستجوی اهل دلی عمر ما گذشت
جان در هوای گوهر نایاب داده ایم
کامی نبرده ایم از آن سیمتن رهی
از دور بوسه بر رخ مهتاب داده ایم ... ////

رهی معیری

به خاطر بسپار زبانِ عشق

به خاطر بسپار زبانِ عشق
بسیار گسترده است و متفاوت
گاهی‌ تپش قلب
گاهی‌ سرخی گونه
گاهی‌ مهربانی و ملاطفت
گاهی‌ صبوری و گذشت
کافیست بدانی هر کسی‌
با چه زبانی از عشق سخن می‌‌گوید

نیکی‌ فیروزکوهی

کودکان به دنبال نان اند و ما به دنبال عشق ...!

دیروز کودکی در امتداد کوچه های پر از بی کسی این شهر شلوغ؛
دست تمنایی به سویم دراز کرد؛
خالی تر از تمامی آرزوهای کودکانه؛
دنیا عوض شده است؛٬
کودکان به دنبال نان اند و ما به دنبال عشق ...!

در هر دشتی که لاله زاری بوده است

در هر دشتی که لاله زاری بوده است
آن لاله ز خون شهریاری بوده است
چو برگ بنفشه کز زمین می روید
خالیست که بر رخ نگاری بوده است

خیام

عارف کسی بود که به شب ای خدا کند

عارف کسی بود که به شب ای خدا کند
با سوز سینه خسته دلان را دعا کند
پیچد سر از عنایت سلطان به کبر و ناز
در کوی فقر قامت خدمت دو تا کند
بر پای شاه اگر سر ذلت نهاده است
با شرم توبه سجده ی حق را قضا کند

مهدی سهیلی