از انقلاب و انفجار، از جنگ می ترسم

از انقلاب و انفجار، از جنگ می ترسم
از ارتباط شیشه ها با سنگ می ترسم

انبار باروتِ جهان آتش گرفته ست
از این مسافت، این همه فرسنگ می ترسم

آخر گشادیِ کلاهش بر سرم افتاد
از این سیاست بازی و نیرنگ می ترسم


رسم طلایی رنگ گندمزار را خشکاند
از خوشه های بمبِِ رنگارنگ می ترسم

همواره در خاورمیانه این مصیبت هست
از راه ناهموار و کفش تنگ می ترسم

محمد حسین ناطقی

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد