تو هم همرنگ و همدرد منی، ای باغ پاییزی

تو هم همرنگ و همدرد منی، ای باغ پاییزی

چو می‌پیچد میان شاخه‌هایت هوی هوی باد

به گوشم از درختان های‌ های‌ گریه می آید

مرا هم گریه می‌باید؛مرا هم گریه می‌شاید

مهدی سهیلی

تو هم همرنگ و همدرد منی، ای باغ پاییزی

تو هم همرنگ و همدرد منی، ای باغ پاییزی
چو می‌پیچد میان شاخه‌هایت هوی هوی باد
به گوشم از درختان های های گریه می‌آید
مرا هم گریه می‌باید،مرا هم گریه می‌شاید


مهدی سهیلی

تو هم همرنگ و همدرد منی، ای باغ پاییزی

تو هم همرنگ و همدرد منی، ای باغ پاییزی

چو می‌پیچد میان شاخه‌هایت هوی هوی باد

به گوشم از درختان های‌ های‌ گریه می آید

مرا هم گریه می‌باید؛مرا هم گریه می‌شاید

مهدی سهیلی

من مرغ بی ترانه ام آزاد کن مرا

من مرغ بی ترانه ام آزاد کن مرا
ویرانه ی زمانه ام آباد کن مرا
شبها غم تو همدم تنهایی منست
همراه غم بیا و شبی شاد کن مرا

مهدی_سهیلی

گفتم بهانه‌ای نیست تا پر زنم به سویت

گفتم بهانه‌ای نیست تا پر زنم به سویت
گفتا
تو بال بگشا راه بهانه با من ...

مهدی سهیلی ...

خرم آن مرغ که آزاد شود از قفسش

خرم آن مرغ که آزاد شود از قفسش
نغمه خوان پر بگشاید به هوای هوسش

بیدل آن بلبل افسرده که هنگام بهار
شود آویخته بر شاخه ی گل ها قفسش

مست آواره بسی شاد شود در شب سرد
که بیفتد به سرراه و یگیرد عسسش

کاروانی که بود بدرقه اش اشک وداع
ناله خیزد ز دل من به صدای جرسش

هرکسی لب بگشاید به هواداری خلق
عطر گلهای بهاری بدمد از نفسش ...

"مهدی سهیلی "

ای سفر کرده بیا سوی من و شاد بیا

ای سفر کرده بیا سوی من و شاد بیا
هر زمانی که غمم در دلت افتاد بیا
عمر چون برگ خزان ست و اجل همچو نسیم
فرصتی نیست شتابی کن و چون باد بیا
جان شیرین منی تا ز لحد برخیزم
پایکوبان به سر تربت فرهاد بیا

مهدی سهیلی

آنکه در همه عمر میان گریه می خندد..//

آنکه در همه عمر میان گریه می خندد..//
و در حال خنده ، گریه می کند ..//
اگر اینچنین آشفته باشد ..//
جای شگفتی نیست .!//

" مهدی سهیلی "

ای رفته از برم به دیاران دوردست !

ای رفته از برم به دیاران دوردست ! 
با هر نگین اشک ، به چشم تر منی
هر جا که عشق هست و صفا هست و بوسه هست 
در خاطر منی...

"مهدی سهیلی"

عارف کسی بود که به شب ای خدا کند

عارف کسی بود که به شب ای خدا کند
با سوز سینه خسته دلان را دعا کند
پیچد سر از عنایت سلطان به کبر و ناز
در کوی فقر قامت خدمت دو تا کند
بر پای شاه اگر سر ذلت نهاده است
با شرم توبه سجده ی حق را قضا کند

مهدی سهیلی