خرم آن مرغ که آزاد شود از قفسش

خرم آن مرغ که آزاد شود از قفسش
نغمه خوان پر بگشاید به هوای هوسش

بیدل آن بلبل افسرده که هنگام بهار
شود آویخته بر شاخه ی گل ها قفسش

مست آواره بسی شاد شود در شب سرد
که بیفتد به سرراه و یگیرد عسسش

کاروانی که بود بدرقه اش اشک وداع
ناله خیزد ز دل من به صدای جرسش

هرکسی لب بگشاید به هواداری خلق
عطر گلهای بهاری بدمد از نفسش ...

"مهدی سهیلی "

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.