در آن طرف ماه زنی زندگی می کند

در آن طرف ماه زنی زندگی می کند
نام کوچکش شعر است،
در خانه نور صدایش می زنند؛
از مادر به تبار آفتابگردان ها می رسد،
و از پدر رگ و ریشه زمستان دارد..

هرشب غمهایش را به سینه ریز ماه می آویزد
و صبح واژه ی خیس جمع می کند،
طبع نازکش را بنفشه ها گردن گرفته اند
و صدای بگو مگویش با ستاره ها
دامنِ آسمان را بر میدارد،

روزمرگی هایش را با آویختن
یک عروسک در باد رنگ می زند؛

پشت سرش حرف بسیار است،
سَر و سِری با قاصدک ها دارد؛
و همآغوشیش را با سنجاقک ها دیده اند،


هم کودکانه می خندد
و هم بالغانه رهبری می‌کند
فلسفه های عجیب می بافد
و نمی ترسد که مسخره اش کنند،

قانون گریز است..
هر روز برای کولیان ساحره فال میگیرد،
و خوابِ اندیشیدن را
برای آیینه تعبیر می کند..

زهرا سادات

در هوای ابری فراق

در هوای ابری فراق
دست شعرهایم را می گیرم
و در میان خیالت قدم می زنم
باران که بگیرد
همه خیس می شویم
من و شعرهایم
تو و چتر وصال

مجید رفیع زاد

به خدا حافظی تلخ تو سوگند نشد

به خدا حافظی تلخ تو سوگند نشد
که به آموزش آنلاین دلم بند نشد

نتِ تو خانگی اما نتِ من ایرانسل
سرعت هیچکدام، هیچ خوشایند نشد

درد سرعت به کناری، غم ما شاد شده
هر چه کردم به تلگرام همانند نشد


سایت ها فیلتر و فیلتر شکنم فیلتر شد
چون که فیلتر شکنم وصل به ایرلند نشد

بعد فریادِ معلم سرِ درسِ آنلاین
وُیسی آمد که به جز باعث لبخند نشد

خواستند نظم دهند توی گروه ناظم ها
عاقبت با قلم شرم نوشتند نشد

رضا پناهی

همیشه هم دوش دریا

همیشه هم دوش دریا
بنگر به دنیای زیبا
به پرواز موج های آبی
رقص و تکان تکان ماهی
آرام ،پر ز شور و شادی


سروش جلالی

همیشه ماهی کنار آب زنده نیست

همیشه ماهی کنار آب
زنده نیست
گاهی رویای یک
اقیانوس
ماهی را می کشد


زینب احمدی

: نیم قرن گفتند انشاالله درست

: نیم قرن گفتند انشاالله درست
میشود و با کاستی ها سختی ها
نیز، سست؛
آرزو به دل خانه ام اما خراب شدُ
دل سنگ خارا آخر به حالم کباب؛


محمد ترکمان

خدایا نگاش کن چجوری میادش..

خدایا نگاش کن چجوری میادش..
منو کشته اون صورت ناز و ماهش
نمیدونه انگار دلم بد میخوادش
تا هر جا که باشه با چشمام میپامش
نمیدونه چشماش عجب حالی داره
صداش جنس ارامش خاصی داره
نگاش وای نگو دل واسش پاره پاره
تو چشمای نازش چه دنیایی داره
خدایا نگاش کن چشاش غرق نوره

با چشمای نازش دلم جوره جوره.
منو لمس دستاش همش آرزومه
همش خاطراتش جلو رومه زومه.
الهی بشم قربون قد و بالاش
فدای دو چشمون ابی و دریاش
یه روزی بگیرم تو دستم دو دستاش
همش ارزومه نشه اشکی چشماش

امین غلامی

مرا دیرینه زخمی میدهد آزار

مرا دیرینه زخمی میدهد آزار
نه از نوعی که بر روی تنی آزرده و مجروح،
نه از جنسی که برهم میزند آسایش تن را،
به سان زخم مأنوسی،
که شاید گر مداوا گردد و تیمار،
امید التیامی هست.
ولی پیوسته ناخن های الوده،
به دنبال خراش خود،
امید از التیام زخم میگیرند.
مرا این درد دائم میدهد آزار
ز درد ناجوانمردی،
ز درد مرگ انسانیت و مردی،
دلم خون است.
دلم خون است.

غلامرضا ابراهیمی کرج آباد