همیشه هم دوش دریا

همیشه هم دوش دریا
بنگر به دنیای زیبا
به پرواز موج های آبی
رقص و تکان تکان ماهی
آرام ،پر ز شور و شادی


سروش جلالی

ساکن قلب توام،آواره نکن

ساکن قلب توام،آواره نکن
عاشق ناز توام،بیچاره نکن

گاه گاه، خانه را آذین کن
باخنده ات خانه را رنگین کن

هرچه خواستی توبامن قهرکن
من خریدارنازت،اندکی صبر کن

در کلاس عشق مان غیبت نکن
درحضور عشق ترک نیت نکن

بار این عشق مرا بر دوش کن
عاشق زار توام حرف مراهم گوش کن

دست در دستم گذار سردی نکن
برسر حرفت بمان ،نامردی نکن


سروش جلالی

سکوت پاییز

سکوت پاییز
پس از غرش پی در پی بادهایش
چقدر به دل می چسبد
کسی نیست در کوچه هایش
کسی نیست و چه سکوت زیبایی
می گوید از آرامش ساده و الفبایی
خش خش برگ های خوابیده خزان
زیر پای رهگذری دلتنگ
تکنوازی می کند
قدم قدم رقص قاصدک ها
تازه میکند حالت را
ببین این رنگ جهان
ببوی بوی خزان
چه غریب افتاده در میان فصل ها
پاییز
گمشده ایی دارد انگار
دلتنگیش رنگ زرد شاخسار
تماشای سکوتش ،گُذریست
در لابه لای خاطرات کهنه
سکوت پاییز و هوای نم خورده
حس و حال مَلَسِ
به دل گِره خورده

سروش جلالی

باورم نیست تویی رکب زدی به قلبم

باورم نیست تویی رکب زدی به قلبم
تو که می دونستی به نامت شش دنگ دلم
معذرت میخوام من از خودم
ازاینکه حرفات و باورم کردم
ماه و سال می رفتن
و بهم میگفتن تو بی وفایی
ای کاش باور میکردم اهل جفایی
کاش میفهمیدم مهر و ازت کردم گدایی


سروش جلالی

مثله قند عسل

مثله قند عسل
به جانم می نشیند آن نگاهت
بشین تا زل بزنم به روی ماهت
کنار تو تمام غصه ها تباهست
یه وقت فکر نکنی
بدون تو دنیا به کامست
یه دریا عشق صدایت میزند
بشنو صدایش
ببین مستت می کند عطر هوایش
کنار کافه ی شهر ،کم کم
یه عالم عاشقی آرم برایت
که روزقرار
کوک شود حال و هوایت


سروش جلالی

در مسلک ما زن

در مسلک ما زن
مظهرِ زیبایی بی انتهاست
مظهرِ عشق و وفاست
می زند ارام رنگ بر زندگی
پاک می کند خانه از تیرگی
ناز در محدوده شیرین اوست
نبضِ این دنیا رنگِ احساسِ اوست
لطفِ یک مِهرش
خالقِ جانِ جهان
در همه جای زمان
زن،شکوه خلقتِ جانان،نشان
هر ترانه ، هر حدیثِ دلبرانه
دارد از زن نوبرانه
هر لحظه و هر روز
یک عالم عاطفه
دستچین میشود در دلش بی بهانه

سروش جلالی