مصیبت اولش سنگینه

مصیبت
اولش سنگینه
بعد
کم‌کم سبک میشه.
اما مکافات
اولش سَبُکه
بعد
کم‌کم سنگین میشه.
و ما امروز
مکافاتِ مصیبتِ دیروزمان را

می‌بینیم!

عبدالمجید حیاتی

آرزوهایم گذشت از پشت هم

آرزوهایم گذشت از پشت هم
پابه‌پای روزهای رفته ام
آرزوهایی که چون ماری خزان
مانده در لای دل و بنهفته ام
روزها بازوکشان سال و ماه
همنوای لحظه ها و هفته ام
این عصا طبال پیری شد, ببین
در عصای خستگی وارفته ام
با یقین می‌گویم اینجا مدتی است
در لوای قلب و جان شفته ام
گفتگوی گنگ پیری مضطرب
حرفهای مبهم و ناگفته ام
گردسوزی در وزان زندگی
شمع لرزان وجود تفته ام
اشتیاقم رفت و امیدم خزید
در خیال خود گل نشکفته ام
ای جوانی لحظه ای یاغی شو و
ضربه زن بر بیرق آشفته ام
تا مگر بیدار گردد مدتی
سرزمین و کشتزار خفته ام
ای سعید از صحبت پیری در آ
زیر امضا شرم دارد سفته ام

سعید آریا

خسته ام... جوری که حتی میلِ گفتن هم ندارم

خسته ام... جوری که حتی میلِ گفتن هم ندارم
پشت فریادِ سکوتم جز غم و ماتم ندارم

گویی از سیاره ای دیگر به اینجا آمدم, چون
هر طرف رو می کنم جز بی کسی محرم ندارم

زخمِ تنهایی عفونت کرده در عمق وجودم
درد در من ریشه کرده, فرصتِ مرهم ندارم


من که بودم؟ روزگاری عاشقی دیوانه بودم؟
از خودم جز خاطراتی تیره و مبهم ندارم

توی ذهنم سفره ای رنگین و زیبا پهن کردم
رنج دارم, درد دارم, غصه دارم... کم ندارم

سرنوشتم را به دست هرچه بادا باد دادم
شوق جنگیدن.... توان اینکه برخیزم ندارم

نقطه ای هستم که دیگر درد تاثیری ندارد
خسته ام... جوری که حتی میل گفتن هم ندارم

حمیدرضا گلشن

زیبایی عقب مانده است,از جمال علی

زیبایی عقب مانده است,از جمال علی
بر دنیا,پراکند خدا,چو از ظلال علی
ثابت شده این بر همه تو جهان
دراین جهان,اعتدال علی
جون ناقابلم هست,کف دست
تا بدم من,این رو به آل علی


حسین یارقلی

به تو می‌اندیشم

به تو می‌اندیشم
دلم تنگ و رکابی‌ام بیشتر از قبل
در تنم زار میزند!
به دنبال تو در آهنگ‌هایی میگردم
که صاحبانشان در دنیای خود یکی مثل تورا گم کرده‌اند..
رودهای روی کویرِ دستانت را با رغبت به آغوش کشیده‌ام

تو حالا در من جاری هستی..
دستانم مسرور اند
وقتی روی کتابی دست میکشند
که تو سطر به سطرش را خوانده‌ای...

مأوا مقدم

وقتی تو می‌رقصی

وقتی تو می‌رقصی
شکفتن آغاز می‌شود
شکفتن گل‌ها
چشمه‌ها
ستاره‌ها
پنجره‌ها
آیینه‌ها
و شکفتن در جهان تکثیر می‌شود!


شبنم حکیم هاشمی

هر شبی را تا سحر با خاطرت سر میکنم

هر شبی را تا سحر با خاطرت سر میکنم
گونه ام را روز شب با گریه ام تر میکنم

می سرایم من غزلها از فراقت بی وفا
سیل اشک ازدیده جاری روی دفتر میکنم

بی سبب کز پیش من رفتی توای مه ناگهان
تا سحر گه ناله از دستت ستمگر میکنم


آنقدر با دیدگانم خونِ دل ریزم چو سیل
جایگاهت را چنان دریایِ احمر میکنم

میکنم فریاد ها با مرغ شب من تا سحر
گوشِ آن افلاکیان با ناله ام کر میکنم

غصّه ها دارم ز هجرانت چه دانی نازنین
جای می من خونِ دل هردم به ساغر میکنم

همدمم غم گشته ای نا مهربان با رفتنت
من کجا جز غم نظر بر یار دیگر میکنم

با (خزان) گر بیوفایی ها کنی در عاشقی
عشق بی فرجام را چون غنچه پر پر میکنم

علی اصغر تقی پور تمیجانی

من نغمه سَرای مهر تو‌ام ای دوست

من نغمه سَرای مهر تو‌ام ای دوست
تو مثل چشمه‌ای پاک و زلال
تو مونس تنهاییم در بی‌قراری ام ای دوست
چه گویم از پاکی و مهر و وفای تو
ای آرام مثل نسیم
بی‌انتها مثل دریا
ای دوست
بمان کنارم ای خورشید جهان افروز
ای تو زیبا مثل گلهای رازقی
از تو چه بخوانم
ای ترنم گل
ای ترنم باران
ای دوست

سیمین پورشمسی